Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
 } //-->

نمایشگر آمار آلکسا

حسين خواجه اميري 




















يكي از بهترين وبلاگ ها

سلام خدمت همه ي باز ديد كنندگان لطفا نظر خودرا در مورد سايت بگوييد

حسین خواجه امیری ( ایرج )به سال 1313 در شهر کاشان متولد شد ، بیش از شش سال از سنش نمی گذشت که شروع به زمزمه اشعار روز و عامیانه مردم که رایج آن زمان بود می کند . 
پدر بزرگ وی که از صدایی بسیار خوش برخوردار بوده ، یکی از خوانندگان به نام ناصرالدین شاه قاجار بود و هر وقت که شاه قاجار اراده می کرده باید وی برای او بخواند ولی به طوری که از شواهد و آثار بر می آید ، غیر از دربار ، او خیلی مواقع برای مردم عادی نیز می خواند و در محافل شرکت می کرده و می خوانده ، پدر حسین خواجه امیری که از صدایی خوب برخوردار و از پدرش به ارث برده بود حسین را تحت تعلیم خود قرار می دهد و بسیاری از شب ها که ستاره های منطقه کویری کاشان مانند خوشه هایی از زمرد در آسمان خودنمایی می کردند و محیطی شاعرانه به وجود می آوردند ، وی را به صحرای اطراف شهر می برد و او را تشویق به خواندن با صدایی هر چه بلند می کرد . مدت ها حسین تحت تعلیم پدر این کار را ادامه داد و پس از چندی به تهران می آید و به کلاس روان شاد استاد ابوالحسن خان راه یافت ، مدت شش ماه متوالی از محضر استاد صبا کسب فیض کرد ، سپس در سال 1327 توسط ابراهیم خان منصوری برای شرکت در برنامه های رادیویی به رادیو دعوت شد . حسین مدت ها با این ارکستر همکاری می کند و خودش ارتشی بود ، شب های جمعه به مدت نیم ساعت در برنامه ارتش شرکت می کند و پس از مدتی در ارکستر آقای عبدالله جهان پناه شرکت و با ارکستر او همکاری کرد . 
در سال 1336 بنا به دعوت مرحوم داود پیرنیا به برنامه گلها راه می یابد و در اولین همکاری خود با گلها، آوازی در مایه " سه گاه " همراه با ویولون استاد علی تجویدی می خواند و چندی بعد یکی از آهنگ های آقای مهندس همایون خرم را با همکاری جلیل شهناز و جهانگیر ملک به نام گلهای 510 در مایه مخالف "سه گاه " اجرا می کند و از این به بعد همکاریش با این برنامه ادامه می یابد . ایرج ، علاوه بر خواندن ، به نواختن ضرب نیز علاقه وافر دارد وضرب به خوبی می نوازد . وی معتقد است که جامعه ایران ، آواز و آهنگ های اصیل ایرانی را می خواند و همین آثار و آهنگ ها است که نمودار فرهنگ صوتی و ملی کشور بوده و توسط گذشتگان ما به طور سینه به سینه حفظ و نسل به نسل به ما منتقل شده و این میراث گرانقدر برایمان مانده و باید در حفظ و اشاعه آن سعی و کوشش وافر داشته باشیم و به موسیقی ملی و سنتی سرزمین خود خیلی بیش از این ها ارج گذاریم . 
حسین خواجه امیری چون افسر ارتش بود لذا مشکلاتی برای اجرای برنامه های هنری خود از جمله نام حقیقی خود پیش روی داشت ، بدین سبب نام مستعار ( ایرج ) را برای خود برگزید . ایرج که از صدایی خوش و رسا و مطلوب برخوردار است در زمان خود به آواز ایران خدمات شایان توجهی نمود به طوری که در دور افتاده ترین قراء مملکت هم علاقمندان فراوان پیدا کرد ، ولی افسوس که این هنرمند خوش صدا ، اشتباه بزرگی را در زندگی هنری خود مرتکب شد و آن این که یکی از کارگردانان ابن الوقت سینمای آن زمان که ضربات فراوان و سنگینی به صنعت فیلم سازی کشور زده بود ، وی را اغوا کرد و در بسیاری از فیلم های ساخته او ، آهنگ های " آن چنانی!" خواند که ای کاش نمی خواند و به شهرت و مقام والا و اصیل هنری خود خدشه وارد نمی کرد . به هر حال صاحب نظران در موسیقی ایران ، متفق القولند که وی یکی از بهترینهای آواز ایران بوده که هیچوقت خاطره او در آواز و موسیقی سنتی ایران فراموش نخواهد به قول معروف اگر در و گوهر در لجن زار هم بیفتد ، اصلیت خود را از دست نخواهد داد و حسین خواجه امیری ( ایرج ) هم حکم همین در و گوهر را دارد

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:22 توسط سجاد صائميان|

زندگی هنری

وی نزدیک به پنجاه سال در عرصه موسیقی ایران فعال بود و بیش از یکصد قسمت از مجموعه قدیمی و مشهور برنامه گل‌ها را در رادیو ایران اجرا کرد.

نخستین پخش رسمی صدای الهه با نام پریچهر در فیلم «مردی که رنج می‌برد» بود که در سال ۱۳۳۶ اکران گشت.

بهار غلامحسینی معروف به الهه (۱۳۱۳ - ۲۴ مرداد ۱۳۸۶) از خوانندگان ایرانی معروف ایرانی بود.

الهه در طول دوران خوانندگی خود با آهنگسازانی مثل پرویز یاحقی و همایون خرم و نیز تعداد زیادی از شاعران و ترانه سازان مشهور همکاری کرد.

الهه در طول فعالیت هنریش بیش از ۷۰۰ ترانه اجرا کرد. الهه در بیشتر برنامه‌های موسیقی رادیوی زمان خود حضوری فعال داشته‌است.

پس از انفلاب

وی پس از انقلاب از ایران خارج شد و در کالیفرنیای آمریکا اقامت کرد.

 

 

درگذشت

وی سه ماه قبل از مرگ به ایران بازگشت، و در روز چهارشنبه ۲۴ مرداد ماه ۱۳۸۶ در بیمارستان پارسیانتهران به علت ابتلا به سرطان کبد در گذشت.

اطلاعات کلی

 

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:21 توسط سجاد صائميان|

حسن ستار در آبان ماه 1328در تهران متولد شد.دوران نوجوانی خود را مثل بسیاری ازهنرمندان و ورزشکاران در محله شهباز تهران گذرانیده است . ستارتحصیلات خود را در دبستان و دبیرستان اقبال به اتمام رساند و لیسانسش را در رشته اقتصاد بین المللی ازمدرسه عالی بازرگانی دریافت نمود.
اولین آهنگ ستار << خانه به دوش >> نام داشت که بر اساس سریال معروف خانه بدوش ( مراد برقی ) که پرویز کاردان بازیگر و کارگردان آن بود در 22 سالگی اجرا نمود. این آهنگ با شعری ازایرج جنتی عطائی وآهنگی ازبابک بیات سر آغازی شد تا ستار با خواندن آهنگهای همسفر - شهرغم - صدای بارون - سرسپرده - شازده خانوم-گل سنگ و ده ها آهنگ دیگر به شهرت و محبوبیت برسد . ستار تا به امروز بیش از دویست آهنگ و ترانه اجرا کرده که بیشترین آنها در رده ی آهنگهای ماندنی در عرصه موسیقی کشورمان بوده است.
ستار با صدا و حنجره ی استثنائی و همچنین علاقه خاصی که به موسیقی اصیل ایرانی دارد در هر دو سبک موسیقی پاپ و اصیل ایرانی یکی از بهترین هاست. وهر دو نوع موسیقی را بسیار زیبا و ماهرانه اجرا می کند. ستار به عنوان یک هنرمند با شخصیت مورد احترام جامعه و همکاران خود می باشد . او به ورزش فوتبال نیز علاقه زیادی دارد وبه عنوان بازیکن و کاپیتان تیم فوتبال هنرمندان سالیان درازی است که به بازیگری ادامه میدهد.(در ضمن ستار دوران خدمت سربازی اش را در مشهد گذرانیده است.)
خانواده ی ستار
ستار با خانومی که دو دختر 8 و 5 ساله داشت ازدواج کرد. و بعد از آن احتمالا در سال 1363 صاحب دختری دیگربه نام شیلا شد. اسم دو دختر دیگر ستار شینا و شیداست.
ناگفته ها از ستار
ستار در ۱۷ سالگی در یک فروشگاه دوربین به نام رشید در محله شهباز کار میکرده. نام صاحب فروشگاه هم رشید بوده. ستار از طریق دوست صمیمیش (محمد آخوندی) که خودش هم اونجا کار میکرد معرفی شده بود. الان محمد تهران زندگی میکنه و کارش هم بساز بفروشیه . خیلی هم پولدار شده. 
آدرس اونجا هم اینه: سر چهارراه صفا - کنار قنادی ژوکند ( البته فکر نکنم الان اثری ازشون باشه).
درباره آلبوم جدید ستار هم باید بگم که دلیل تاخیرش بیماری خانومشون بوده که چند سال مریضی سختی داشتن ولی خوب خدا رو شکر مثل اینکه جراحی کردن وخوب شدن.

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:19 توسط سجاد صائميان|

بیژن بچه شماله . نواختن ویولون رو از سه سالگی در تهران شروع کرد .بیژن توسط پنج نفر از مشهورترین و خوشنامترین ویولونیست ها آموزش دید.توسط این اساتید تکنیک های خاصی مانند بداهه نوازی رو یاد گرفته . در هفت سالگی شروع کرد به تمرین پیانو ،گیتار،پرکاشن و سازهای زهی سنتی مانند عود ،تار و سنتور.

در یازده سالگی جایزه ی اول مسابقه ی ملی موسیقی رو در میان تمام رده های سنی بدست آورد . در چهارده سالگی یک ارکستر سی و دو نفره  در "اردوی رامسر " آهنگها و تنظیم های اونو اجرا کردند . بعد از اتمام دوره ی دبیرستان به بریتانیا رفت . اونجا اون تحصیلات خودشو در زمینه مورد علاقه اش یعنی مهندسی راه و ساختمان ادامه می داد و همزمان به تمرین ویولون می پرداخت . سال 1979 بیژن به آمریکا رفت .تحصیلات موسیقی خود شو در دانشگاه ایالت تگزاس ادامه داد. در سال 1985  به کا لیفرنیا مهاجرت کرد. اولین آلبومشو 1990 روانه بازار کرد که فروش بسیار خوبی داشت .

چیزی که بیژن دو از سایر آهنگسازان  متمایز می کنه ، اینه که بیژن تمام سازهای به کار  رفته  در تنظیمات خود شو شخصآ می نوازه.

در سال 1990 بیژن  به عنوان اولین ایرانی که توسط کمپانی های ندرلندر پروداکشن ،جیپ ایگل ،نیودوج و کرایسلر حمایت شد ،باعث افتخار شد .

درسوم جولای 1994بعد از سی و چهار سال نوازندگی ویولون ،بیژن اولین نوازنده ایرانی بود که در گریک تئاتر(greek theatre)  به نمایش استعدادهای خودش پرداخت.

یکی از قطعه هایی که بیژن در طول کنسرت اجرا کرد «حماسه » نام داشت که بیژن در سن یازده سالگی این قطعه را نوشته بود . بیژن روی صحنه با تماشاگران رویای دوران کودکی خودشو تقسیم کرد . رویای نواختن این قطعه خاص ،یعنی «حماسه » ،اون هم در یک سطح بالا .بیژن موسیقی ملی خودشو به همه ی مردم دنیا تقدیم کرد .

....رویای اون به حقیقت پیوست .

 

یژن تاحالا هفت آلبوم تهیه کرده:

 

1.  عاشقی چیه

 

عاشقی چیه؟!

- رقص آتش

RANGE_ORDO

بهونه نگیر

- اینطوری نگام نکن

- شیراز

مجنون

 

 

 

 

2.  خدای مستون

 

- قبله

- حماسه

- همراز

- برگ خزان

- خدای مستون

وداع

- عشوه

- منتظر

- نسیم

- دنیای من

 

 

  

3.خواب وبیدار

 

- خواب و بیدار

- زندگی

- هستی

- هوای عشق

- سفر کرده

- کوه نور

- نیایش

 

 

4.آتش روی یخ

 

-شکايت

-دلداگی

-دايره ی وجود

-کشف آتش

-عشق و تنفر

-نسيم عاشق

-معرفت عشق

 

 

 

 

 

 

 

 

۵- بوی خوش عشق

 

-چشم تو

-شک

-طلوع خورشيد

-اتوپيا

-بوی خوش عشق

-شهر عشق

- سزاوار

- انتظار عشق

- شفا

 

 

 

6.  آوازخاموش

 

-گم

-آواز خاموش

-نمی بازم

-فرياد

-فقط يار

-نصفه خواب

-چشم انتظار

 

 

 

7.  یه قطره دریا

 

-يه قطره دريا

-لوند

-رنگين کمان

-ستاره

-روناک

-گريه کنم يا نکنم

 

 

 

و کنسرت گریک تئاتر

 

- آرامش پیش از طوفان

- طوفان

- زندگی

- شیراز

- مجنون

- سفر کرده

- قطعه ی پیانو

- هستی سبزه زار

- نسیم

- زوربا

- عاشقی چیه؟

رقص آتش

 

 

 

معروفترین آهنگ بی کلام بیژن ،آرامش پیش از طوفان ، دارای شهرت جهانی است.

به نظر من قشنگترین ترانه ی بیژن ،عاشقی چیه از آلبوم اول بیژنه.

پیشنهاد می کنم این آهنگ ها رو حتماً گوش کنید ؛ عاشقی چیه ،اینطوری نگام نکن ،قبله ، دنیای من ، نسیم عاشق ، زندگی ، شکایت ، کشف آتش ، چشم تو ، بوی خوش عشق ، فریاد ، نصفه خواب ، فقط یار ، ستاره و یه قطره دریا .

از میون آهنگهای بی کلام هم آهنگهای شیراز ، عشوه ، رنگین کمان ، رقص آتش و آرامش پیش از طوفانواقعاً جالبن .

 

این متن ترجمه ای بود از زندگی نامه ی بیژن مرتضوی برگرفته از سایت رسمی  بیژن مرتضوی که من زحمتشو کشیدم!!!!!!!!!

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:18 توسط سجاد صائميان|

احمد شاملو، در ۲۱ آذر ماه سال ۱۳۰۴ هجري شمسي در تهران متولد شد. دوره كودكي را به خاطر شغل پدرش كه افسر ارتش بود و هر چند وقت را در جايي ماموريت مي رفت، در شهرهايي چون رشت، سميرم، اصفهان، آباده و شيراز گذراند.

آموزشهاي دبستاني را در شهرهاي خاش و زاهدان و مشهد، و بخشي از دوره دبيرستان را در بيرجند، مشهد و تهران گذراند. در سال ۱۳۳۱ به همراه پدرش، كه براي سروسامان دادن تشكيلات از هم پاشيده ژاندارمري به گرگان و تركمن صحرا انتقال يافته بود، به آنجا مي رود و همزمان با تحصيل در فعاليتهاي سياسي مناطق شمال شركت مي كند.
وي به خاطر طرفداري از آلمانها و ضديت با متفقين، در تهران دستگير مي شود و به زندان شوروي ها در رشت منتقل ميشود. پس از آزادي از زندان به همراه خانواده به رضائيه مي رود و كلاس چهارم دبيرستان را در آنجا سپري مي كند و پس از بازگشت به تهران، براي هميشه تحصيلات مدرسي را رها مي كند.

ازدواج نخست اول در سال ۱۳۲۶ صورت گرفت كه ثمره آن چهار فرزند به نامهاي سياوش، سيروس، سامان و ساقي است. در همين سال مجموعه اشعار «آهنگ هاي فراموش شده» از وي منتشر مي شود. در سال ۱۳۳۰ شعر بلند ۲۲ و مجموعه اشعار «قطعنامه» و در سال ۱۳۳۲ «آهن و احساس» را منتشر مي كند.
در سال ۱۳۳۳ به جرم سياسي مدت چهارده ماه در زندان موقت شهربانب و زندان قصر محبوس مي گردد.
ازدواچ دوباره او در سال ۱۳۳۶ چهار سال بيشتر دوام نمي آورد و كار به جدايي مي كشد، تا اينكه در سال ۱۳۴۱ با آيدا آشنا مي شود و اين آشنايي در سال ۱۳۴۳ به ازدواج با او مي انجامد.
بين سالهاي ۱۳۳۶ تا ۱۳۷۶ دفترهاي متعددي از اشعار شاملو منتشر ميشود: «هواي تازه /۱۳۳۶»، «باغ آينه/ ۱۳۳۹»، «آيدا در آينه» و «لحظه ها و هميشه/ ۱۳۴۳»، «آيدا: درخت و خنجر و خاطره/ ۱۳۴۴»، «ققنوس در باران/ ۱۳۴۵»، «مرثيه هاي خاك/ ۱۳۴۸»، «شكفتن در مه/ ۱۳۴۹»، «ابراهيم در آتش/ ۱۳۵۲»، «از هوا و آينه ها/ ۱۳۵۳»، «دشنه در ديس/ ۱۳۵۶»، «ترانه هاي كوچك غربت/ ۱۳۵۹»، «مدايح بي حوصله/ ۱۳۷۱» و «در آستانه/ ۱۳۷۶».

 

 

 

شاملو علاوه بر شاعري، در ترجمه نيز تواناست. ترجمه هاي بسياري- از شعر و داستان و رمان- از وي به يادگار مانده است. مجموعه مفصل كتاب كوچه، كه چند دهه از عمر شاعر صرف گردآوري و تدوين آن شده و تاكنون هفت مجلد آن به چاپ رسيده، از آثار باارزش اين شاعر ارجمند است. از جمله فعاليتهاي ديگر شاملو سرپرستي و اداره كردن مجلات متعددي است كه از آن جمله است: كتاب هفته، خوشه، كتاب جمعه و ....
احمد شاملو سرانجام در دوم مردادماه سال ۱۳۷۹ چشم از جهان فروبست و طي مراسم باشكوهي در امامزاده طاهر كرج به خاك سپرده شد.
شاملو در نخستين دفتر شعرش «آهنگ هاي فراموش شده» تحت تاثير شاعران نوپرداز و تغزل سراي معاصر است. شكل اشعار اين مجموعه چهارپاره است و محتواي آن، بيان احساسات سطحي و كم عمق و معمولي. وي پس از اين مجموعه از طرفي به نيما و شعر او توجه مي كند و از طف ديگر به نوعي تفكر خاص اجتماعي و سياسي گرايش مي يابد و از لحاظ شعري به سوي استقلال مي رود. «آهن و احساس» نمودار گرايش وي به نيما و «قطعنامه» و «۲۳» نشان دهنده استقلال شاعري اوست. در مجموعه «هواي تازه» شاعر نشان مي دهد كه شعر واقعي از نظر او نه در گرو قالب خاص و معيني است نه متكي به وزن يابي وزني. از همين روست كه در هواي تازه بيش از هر چيزي تونع شكل به چشم مي خورد و شاعر شعر خود را در هر قالبي ارائه مي دهد. هم در قالب مثنوي و چهارپاره و هم در قالب هاي آزاد نيمايي و غيرنيمايي. موفق ترين نمونه هاي شعر شاملو، كه كارهاي او را در معيار شعرهاي پيشرو عصر ما داراي ارزش و اعتبار كرده است، غالبا آنهايي است كه در قالب منثور سروده شده است. 

به جستجوي تو
بر درگاه كوه مي گريم،
در آستانه دريا و علف.

به جستجوي تو
در معبر بادها مي گريم،
در چار راه فصول،
در چارچوب شكسته پنجره اي
كه آسمان ابرآلوده را

قابي كهنه مي گيرد.
.....
به انتظار تصوير تو
اين دفتر خالي
تا چند
تا چند
ورق خواهد خورد؟

جريان باد را پذيرفتن،
و عشق را
كه خواهر مرگ است
و جاودانگي 
رازش را 
با تو در ميان نهاد
پس به هيات گنجي در آمدي
بايسته و آزانگيز
گنجي از آن دست
كه تملك خاك را و دياران را
از اين سان
دلپذير كرده است!

نامت سپيده دمي كه بر پيشاني آسمان مي گذرد
- متبرك باد نام تو!-
و ما همچنان
دوره مي كنيم
شب را و روز را
هنوز را ....

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:17 توسط سجاد صائميان|

فکر می‌کنم موج به ظاهر روشنفکری باعث شده که بخشهایی از تاریخ موسیقی مانادیده گرفته بشن . اسمش رو میذارم موسیقی مردمی . نمیخوام به احساسم دروغ بگم ولی ترانه‌های جوادیساری یا عباس قادری و داود مقامی در اکثراوقات برام قابل تحمل هستن . نمیخوام مقایسه کنم ولی احساس می‌کنم ارتباطی که این ترانه‌ها با مخاطبانشون برقرار می‌کنن به مراتب قوی‌تر از 

تاثیریه که حتا ترانه‌های خونده شده توسط شجریان ، ناظری و دیگرانه

 

فکر می‌کنم موج به ظاهر روشنفکری باعث شده که بخشهایی از تاریخ موسیقی مانادیده گرفته بشن . اسمش رو میذارم موسیقی مردمی . نمیخوام به احساسم دروغ بگم ولی ترانه‌های جوادی ساری یا عباس قادری و داود مقامی در اکثراوقات برام قابل تحمل هستن . نمیخوام مقایسه کنم ولی احساس می‌کنم ارتباطی که این ترانه‌ها با مخاطبانشون برقرار می‌کنن به مراتب قوی‌تر از

تاثیریه که حتا ترانه‌های خونده شده توسط شجریان ، ناظری و دیگرانه . بااینکه بدون شک ترانه‌های بازاری هم دستمایه‌های اصیل دارن و جُدا ازموسیقی ایرانی نیستن . فکر می‌کنم قدری در حق این ترانه‌ها ظلم شده . اون هم فقط به خاطر اینکه عوامانه هستن . حداقل باید به اندازه موسیقی سنتی نواحی مختلف ایران برای اونها ارزش قائل شد.به آخرین مصاحبه جواد یساری

توجه کنین:

هتل «ساندراس»، طبقه اول، کاباره کوچینی دردبی، ساعت ۶ بعد از ظهر:

کسی در لابی هتل به دنبالم می‌آید و مرا به محل قرار راهنمایی می‌کند.جواد یساری مردی است با سبیل‌های پهن و صدایی کلفت که از همان ابتدااحساس می‌کنی رفتارش «‌مرامی» است. به

دیگران که آنجا نشسته‌اند تعارف می‌زند که بجایش مصاحبه کنند. او خیلی مراقب است که با زنی عکس نگیرد وحرف ناجوری از او پخش نشود. رفتار و اخلاق‌های خاص خودش را دارد، سرقرارش به موقع می‌رود و خیلی اهل قول و قراراست.

کاباره کوچینی را روز اول محمد خردادیان بعداز این که حکم تبعیدش به ایران لغو شد در دبی راه انداخته است. این کاباره را امروز کسی به نام«حاج احمد» می‌گرداند. اگرچه چهره‌اش مثل

حاج آقاهایی که ما در ولایتمان می‌شناسیم نیست، اما به هر حال حاج احمد است.

پیشنهاد می‌کند شب جا برایم رزرو کند.آبادانی است و گرم، اما فرصت نیست که بخواهم تا شب کاباره کوچینی باشم....

می‌شه خودتونو کامل معرفی کنید؟

من جواد یساری مازندرانی هستم. (چون گفتین کامل خودتو معرفی کن) متولد ۱۳۳۳، الان هم در خدمت شما هستم.

آقای یساری شما از کی می‌خونید؟

من از سال ۵۲ شروع کردم. البته منظورم پنجاه ودو ایرونیه که که با قبلش روی هم نزدیک چهل سالی می‌شه.

اولین آهنگی که خوندین یادتون می‌یاد چی بود؟

بله. «پول سیاه» یا راه بازه و جاده دراز.

تو ایران فقط تا قبل از انقلاب خوندین؟

من تا قبل از انقلاب پنج تا کاست دادم بیرون که آخرینش هم «سپیده دم» بودکه بعدش انقلاب شد و دیگه نخوندم.اما کارای شما خیلی جنبه‌های ناجوری نداشت،

چرا مجوز خوندن ندارید؟

والله تهران که اجازه خوندن به من ندادن، فعلابدون دلیل که ممنوع الصداهستم. خیلی هم خواهش کردم دلیل بیارین، چیزینگفتن. لابد مصلحت‌شون ایجاب می‌کنه که من نخونم. در حالی که من کارام همه خانوادگی بوده. من عین این جوونا بلد نبودن از اون جور کارا بخونم.

من تو اون زمونا یه آهنگی خوندم به نام«بچه‌ها». موقعی که این آهنگ درآمد، خیلی‌ها نامه نوشتن به مجله جوانان که ایشون کیه که این آهنگ روخونده، ما می‌خوایم صورت ایشونو ببینیم. زن وشوهرا زنگ می‌زدن و می‌گفتنباهم آشتی کردیم، بچه‌مون الاخون والاخونبوده با این آهنگ زندگیموندوباره شروع شده. رفتم جوانان، اون موقعرئیس‌اش آقای اعتمادی بود (خداحفظ اش کنه هرجا هست). گفت صد هزار تا نامه اومده از بچه‌ها.

این آهنگ بچه‌ها چیه؟ براش گذاشتم، گریه کرد. از اون روز که این آهنگ رو تو تاترپارس لاله‌زار می‌خوندم، خونواده‌ها هم می‌یامدن. روزای قشنگی بود. این بچه‌هایی که پدر مادارشون آشتی کرده بودندمی‌یامدن بالا ماچم می‌کردن.

خیلی‌ها می گن آهنگ‌های شما از نسل موسیقیکوچه و بازاره، نظر خودتون چیه؟

ما هم از گندم ری شدیم و هم از خرمای بغداد. نه اون دوره می‌ذاشتن تورادیو برنامه داشته باشیم، نه این دوره. اسمی هم که می‌تونستن رو ما بزارن این کلماتی بود که باهاش تقریبا مارو

کوچیک کنن. روح نعمت‌اللهآغاسی شاد. ایشون کاری کرده بود که رادیوتلوزیون التماس می‌کرد که بیادو نرفت.

همین که انقلاب شد همین آقایون سطح بالاییرادیو تلوزیون اونور آب، شروعکردند آهنگ‌های مارو خوندن. دیگران هم مثل خانم مهستی سپیده دم منو خوندنو زنده یاد سوسن دو تا از آهنگ‌های منو خوند،شهرام صولتی هم که دوستماست، یکی دیگه از آهنگامو خوند. بعد دیدم

خیلی از اینهایی که برای مامی‌گفتن، همونا رو خوندن منتها اسم آهنگ‌هاشون رو گذاشتن مردمی (پاپ). بهنظر من هنرمند باید مردمی باشه. فکر می‌کنماین از همه بهتره.

ترانه سرای شما کیه؟

همشو استاد سعید مهناویان محبت می‌کردند،سپیده دم مال سعید خوشرو بوداما بیشتر شعرام مال آقای مهناویان بود. 

 

خودتون ترانه هم می‌گید؟

نه من خوندنو دوست دارم.

چی شد سراغ خوندن آمدید؟

چه سوال قشنگی. من اون زمونا کشتی‌گیر بودم.خیلی علاقه داشتم تو مردمباشم. با کشتی موفق نشدم، پاهام ایراد پیداکرد، الان هم آرتوروز دارم،پاهام خیلی ناراحته. بعد یه ته صدایی داشتیم،

با حسن شهرستانی غزل خوندم.جای اونم خیلی خالیه چون هم الان حتما ازرادیوتون صدای منو می‌شنوه.شنیدم هلنده یا سوئده، با کامیون کار می‌کنه.خلاصه از غزل خوندن شروع کردم که دوستای آهنگ‌ساز آمدن دنبالمون که بعد شروع کردیم به آهنگ خوندن.اولیش هم از علی نودوست اجرا کردم. بعدش استادبدر و بعد اگر موفقیتی هم دارم از سعید مهناویان بود.

اون آهنگ اول یادتون هست؟

ساده می‌خونم براتون: من دلمو می‌دم برای خودت. خودت می‌دونی و خدای خودت. دلی که دادم پس نمی‌گیرم دیگه... اینآهنگ بود. الان مورد پسندامروزه‌ای‌ها نیست. اونا کار نو می‌خوان.

الان کجا می‌خونید؟

هتل «سندراس» می‌خونم، تو میدون عبدالناصر،کاباره کوچینی. روز اول اینجارو آقای خردادیان شروع کردند که منم درخدمت‌شون بودم، بعد هم دوستانعزیز دیگه که آمدند. تقریبن اینجا یه چهار ماهو یه شیش ماه خوندم و الانهم تا عید خدمت‌شون هستم.

فضای دبی چه جوریه؟

خیلی بوی ایران رو می‌ده. خیلی ایرانی اینجاهست. احساس نمی‌کنم که زیادغریبم. همه دوستان میان حال و احوال می‌کنن،اون استقبالی که می‌کنن بیشتر برام ارزش داره و روحیه به من می‌ده.شده کسی برای دیدن شما و تجدید خاطرات از

ایران اینجا بیاد سراغتون؟

اینا همه با همین خاطرات میان اینجا، بچه‌ها،بر مزار مادر، سپیده دم که جاودان موسیقی شد و تو کتاب موسیقی به نام منثبت شد. بالاخره خواننده‌شون بودم. من دوست دارم ببینم جوونا

چی می‌گن. الان کارای قدیم‌ام رو که دوتا سی‌دی امروزیش کردم ودوباره خوندم، انگار می‌کنم که خود منم هفده، هجده ساله شدم. همین جوونا میانسراغم.

این جوونا چقدر می‌شناسنتون و از گذشته کاریتون خبر دارن؟

همش می‌گن بابام تو رو دوست داره، بابام دربارت گفته. مامانم گفته بچه‌ها رو خوندی ... خودشون بیشتر از زبون بابا ننشون صحبت می‌کنند. گفتم، غیراز این دوتا سی‌دی که با تصویره، هیچکسی منوبه صورت نمی‌شناسه. اما تافامیلی منو می‌گی، می‌پرسن چه کاره فلانی هستی، فکر نمی‌کنن من جواد یساری هستم.اون موقع یه عکس بدون روتوش کوچولو می‌زدن.روی هم رفته یه مقداری تقریباخواننده گمنامی هستم.

چون اینجا می‌خونید؛ ایران که بر می‌گردیدمشکلی براتون پیش نمی‌یاد؟

نه خیر. تا حالا با من کار نداشتن. معمولا من nعجیب تو خودمم. جای شلوغ نمی‌رم. این هتلی که من اینجا زندگی می‌کنم،شاید اتاقش دوازده سیزده مترباشه، اندازه حموم خونه من. اما یهو می‌بینی سه روز بیرون نیامدم، اما به موسیقی علاقه‌مندم. دوست دارم هر شب میکروفن

دستم باشه. عشقه دیگه. پدرعشق بسوزه که خیلی خانمان‌سوزه.

شما شغل دیگری هم دارید؟

بله. من اصلا بچه میدان شاپور سابقم که الانشده وحدت اسلامی. خیابونمهدی خانی مغازه دارم. چهل ساله که کار اصلیم لوازم منزله.

اگه بخواهید یه حرف به مردم بزنید چی می‌گید؟

والا برای گفتن خیلی چیزا هست. اما اگر بخوامخلاصه بگم؛ می گم: هم‌دیگررو سفت داشته باشین.

شاید این مصاحبه با یه تیکه که خودتون ازترانه‌ای که دوست دارید بخونیدکامل بشه، یه دهن می‌خونید؟

خوب من، قبل از همه پیشاپیش عید رو به هم وطناتبریک بگم و انشا الله اینسالی باشه که تمامی کشت و کشتار وخون‌ریزی‌ها تموم بشه... (به اطرافیانش اشاره می‌کند که می‌خواهد بخواند و می‌گوید:موزیک کو؟ و بعد با خنده ادامه می‌دهد: نه بابا خودم می‌خونمبدون موسیقی هم ما مشکلی نداریم).

یه تیکه کوچک سپیده دمو می‌خونم: سپیده دم

اومد و وقت رفتن.. حرفی نداریم

ما برای گفتن.. هرچه که بوده بین ما تموم شد..

اینجا برام نیست دیگه جای

موندن.. من می‌رم از زندگی تو بیرون.. یادت

باشه خونمو کردی ویرون..

خونمو کردی ویرون.. اول آشنایی‌مون یادم میاد

یادم میاد.. گفتی به من

دوست دارم خیلی زیاد خیلی زیاد.. رو سادگی

حرفتو باورم شد.. تو عاقبت

زندگیمو دادی به باد.. دادی به باد.. من میرم از

زندگی تو بیرون .. یادت

باشه خونمو کردی ویرون خونمو کردی ویرون..

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:17 توسط سجاد صائميان|

عصمت باقرپور با نام هنری "دلکش" در سال 1304 در بابل زاده شد. هنوز نوجوان بود که نزد خواهرش به تهران آمد و در مدرسه ای که درس می خواند، توجه آموزگار موسیقی" ظهیرالدینی" را به سوی خود جلب کرد که صدای او را پر رنگ و شایسته پرورش تشخیص داده بود.ظهیرالدینی او را به دفتر روح الله خالقی در انجمن موسیقی ملی برد و خالقی او را به دست عبدالعلی وزیری خواننده معروف آن زمان سپرد که فوت و فن آوازخوانی را به او بیاموزد. دوسه سالی بعد پس از آموختن آنچه باید، دلکش در سال 1322 فعالیت آوازخوانی خود را آغاز کرد و در سال 1324 به عنوان آوازخوان به استخدام رادیو ایران در آمد که تازه پنج سالی از بنیادش گذشته بود.
در آن سالها، موسیقی سنتی که بر اثر تکرار و تقلید، جاذبه خود را از دست داده بود، نیاز بسیار به نوآوری داشت. اندیشه و احساس نو، آهنگ نو و صدای تازه می طلبید تا از رکود پیش آمده به در آید. نیاز به صدای گرم و رسای زنانه به ویژه برجسته می نمود. قمر الملوک وزیری رفته رفته از توان خواندن افتاده بود و ملوک ضرابی نیز دیگر جاذبه پیشینش را نداشت.
از سوی دیگر آهنگسازان نسل جوانتر که قصد نو آوری در موسیقی سنتی داشتند، به صداهای تازه ای نیاز داشتند که با نو آوری های آنها سر سازگاری داشته باشد. دلکش یکی از بهترین این صداها بود که از بخت خوش به همکاری دائمی با مهدی خالدی، آهنگساز نو آور و از شاگردان ابوالحست صبا پرداخت.

وبگرد:
ترانه ها و فیلمها
غیر از " ساز شکسته" خوانده های زیبای دیگری نیز از دلکش بجای مانده است: آمد نوبهار، آشفته، دل غافل، آه بی اثر، تنها منشین، پشیمان شدم، یاد کودکی، سفر کرده، شب تنهائی، آتش کاروان، به کنارم بنشین و...
آتش کاروان( آهنگ از تجویدی و با شعر بیژن ترقی) و به کنارم بنشین ( از خالدی با شعر رهی معیری) از بازمانده های از یاد نرفتنی دلکش به شمار می روند.
از آن گذشته دلکش شماری از ترانه های بومی شمال ایران را نیز بازخوانی کرده است؛ آنهم در سالهایی که رغبت به "بومی خوانی" فراگیر نشده بود. بازخوانی او بویژه از قطعه معروف "امیری" بسیار زیبا و دقیق از کار درآمده است.
دلکش در چند فیلم سینمایی نیز شرکت کرده است که عبارتند از: شرمسار، مادر (همراه با قمرالملوک وزیری)، افسونگر و دسیسه.
دلکش سه چهار سال پیش در سفری به شهرهای مختلف اروپا، با بازخوانی ترانه های پیشین خود، یکبار دیگر تحسین و ستایش ایرانیان برونمرزی را برانگیخت. در آخرین سفر دلکش به لندن، بخش فارسی بی بی سی مجموعه ای از خاطرات و شرح حال دلکش با صدای خود او فراهم کرد. گفتگو، تنظیم و تهیه این مجموعه را که "آواز خاطرات" نام دارد، شاهرخ گلستان برعهده داشت.

وبگرد:
بامداد پنجشنبه دوازده شهریور ۱۳۸۳ خواننده بزرگ و افسانه ای ایران بانو عصمت باقرپور با نام هنری دلکش در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت. نام دلکش را به شاباش صدای جادویی اش عبدالعلی وزیری بر وی نهاد. وزیری معتقد بود این نام، نامی دلکش و جاودانه است و به راستی که چنین نیز بود و شد.
صدای دلکش برای چندین نسل از مردم میهن ما یاد آور لحظات شور آفرین و شادی بخش و نیز رنج ها و نا مرادی های آنان است. دلکش در زمره جاودانه هایی است که در دل مردم ایران یادشان ماندگار و ابدی است. این بانوی آوازه خوان و هنرمند تعداد بسیاری ترانه و آواز خواند که اکثریت قریب به اتفاق آنان از ارزشی والا و عاطفه ای سرشار برخوردارند.
دلکش در هفتم ماه اسفند ۱۳۰۳ در شهر بابل به دنیا آمده بود . عصمت به خانه خواهرش در تهران آمده بود تا نزد وی بماند و درس بخواند. آموزشگاه موسیقی ظهیر الدینی در تهران بستر رشد و شکوفایی دلکش شد. وقتی برای اولین بار صدای جادویی او در سال ۱۳۲۴ از "بی سیم پهلوی" پخش شد. همه از یکدیگر می پرسیدند شنیدی؟ آن صدای شگفت انگیز را شنیدی؟!
ظهیرالدینی دلکش را به روح الله خالقی در انجمن موسیقی ملی معرفی کرد. عبدالعلی وزیری اولین معلم حرفه ای دلکش شد. دلکش بعد ها با بزرگانی چون مهدی خالدی، جواد لشگری، بزرگ لشگری، حبیب الله بدیعی و علی تجویدی همکاری کرد. دلکش ترانه سرا نیز بود و به روایتی با نام مستعار نیلوفر به ترانه سرایی نیز می پرداخت. در آن زمان ها تصنیف خوانی با اقبال چندانی رو به رو نمی شد. اما دلکش با اجرای تصنیف های زیبا و پر شکوه تصنیف را به یکی از خواستنی ترین وجوه موسیقی ایرانی تبدیل کرد.
بسیاری از خواننندگان قدیم و جدید، اعم ار زن و مرد شهرت خود را مدیون بازخوانی ترانه های جادویی دلکش هستند. از میان این خواننده ها می توان به علیرضا افتخاری و محمد اصفهانی اشاره کرد. این افراد در سایه شوم حکومت ضد فرهنگ اسلامی بدون اشاره به نام و اهتمام بزرگوارانی چون دلکش و آهنگ سازانی چون تجویدی و ترانه سرایانی چونان معینی کرمانشاهی ترانه های جاودانه دلکش را به یغما بردند.

وبگرد:
دلکش هنگاه مرگ ۸۰ سال داشت. او با پسرش سهیل زندگی می کرد و این پسر را بسیار دوست می داشت. دلکش به واسطه محبوبیت بی نظیرش و با سماجت گروهی از اهالی سینمای فارسی آن دوران به سینما راه یافت. او با فیلم شرمسار (دکتر اسماعیل کوشان ، ۱۳۲۹) به سینمای ایران آمد و از آن پس با بازی در فیلم های مادر (اسماعیل کوشان ۱۳۳۱ ) ، افسونگر (اسماعیل کوشان ، ۱۳۳۲ ) ، ظالم بلا (سیامک یاسمی ، ۱۳۳۶ ) ، عروس فراری (اسماعیل کوشان ، ۱۳۳۷ ) ، شانس و عشق و تصادف (حسین مدنی ، ۱۳۳۸ ) ، فردا روشن است (سردار ساکر ، ۱۳۳۹ ) و شیر فروش (اسماعیل کوشان ، ۱۳۳۹ )، محبوبیت زیادی در بین تماشاگران فیلم های ایرانی پیدا کرد .
داستان فیلم های نخست دلکش ، از جمله شرمسار ، بسیار نزدیک به اسطوره ای بود که مردم از این خواننده ساخته بودند.دلکش در این فیلم ، دختری روستایی بود که فریب می خورد و به شهر می آمد و خواننده ی کاباره های تهران می شد. خوانندگی در این فیلم ها ، عارضه ی فریب خوردگی معرفی می شد و به طور ضمنی مورد تقبیح قرار می گرفت ، اما با این همه نوعی تحرک طبقاتی و کسب شهرت و اعتبار نیز به حساب می آمد. از منظر مردم ، دلکش دختری روستایی و سنتی و تهیدست تصور می شد که توسط آهنگ سازان کشف شده بود و پله های ترقی را در نوردیده بود . جامعه ی ایران ، ساختارهای سنتی خود را ترک می کرد و جامعه ی مدرن ، مدعی گسست زنجیرهای نژادی ، جنسی ، قومی و طبقاتی بود.

وبگرد:
در چنین شرایطی ، دلکش یکی از چهره های مثالی روزگار نوین بود. او آواز می خواند و به خرده گیری سنت گرایان تن نمی داد و امکان آن می یافت که از پایین ترین لایه های جامعه تا بالاترین موقعیت های اجتماعی صعود کند.اما با این همه دلکش از دیدگاه مردم ، خاکی و مردم دار بود و به موقعیت ممتاز خود غره نشده بود. این چنین بود که مردم در باره ی دست و دلبازی های او افسانه سرایی می کردند ، افسانه هایی که می توانست چندان منطبق بر واقعیت هم نباشد. دلکش در اغلب قریب به اتفاق فیلم های خود ، خواننده ای بود که گر چه با انگاره های اخلاقی جامعه ی سنتی هم نوایی چندانی نداشت ، اما وجه اخلاقی شخصیت خود را حفظ می کرد و با فدا کاری و از خود گذشتگی ، خود را با موازین و باور های سنت گرایان منطبق می کرد.

دلکش در بازیگری ، استعدادی نداشت و خود نیز به این مسئله آگاه و در آغاز برای حضور جلوی دوربین مردد بود. اما اسماعیل کوشان تردیدهای او را برطرف کرد و دلکش شهامت آن را یافت که بازیگری سینما را بیازماید. مردم نیز از دلکش توقع بازیگری نداشتند در واقع مردم به تماشای فیلم های او می رفتند که کاباره ای مصور ببینند و این خواننده تازه ترین آهنگ هایش را در اجرایی تصویری برایشان بخواند. به این ترتیب فیلم های دلکش از بازار ، پاسخ مثبت گرفت و این خواننده تا سال های آخر دهه ی سی در سینما ابقا شد. اما از آن پس خواننده ها و زنان بازیگر دیگری به سینمای ایران راه یافتند و شهرت افسانه ای دلکش تا حدودی فرو کش کرد و این زن ، ناگزیر به ترک سینما شد ، تا این که در سال ۱۳۵۱ و در سر آغاز روز های کهن سالی ، بار دیگر با بازی در فیلم قمار زندگی ( عباس کسایی) به سینما باز گشت اما اسطوره ی دلکش دیگر شکسته شده بود و نسل جدید همدلی چندانی با او نداشت . فیلم در بازار شکست خورد و دلکش برای همیشه از سینمای ایران کناره گرفت. برای همه ایرانیان دوستدار هنر و فرهنگ، یاد بانوی ماندگار عصمت باقرپور و صدای دلکش او، جاودان و عزیز است

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:15 توسط سجاد صائميان|

از زبان پریسا: در 25 اسفند 1328 در شهسوار متولد شدم. صداى خوش از طرف پدر و پدربزرگ به من و خواهرها و برادرانم به ارث رسيده است. بزرگ‌ترين مشوق و حامى من در خانواده پدرم بود و در دوران تحصيل هر وقت برنامه‌اى بود كه از من مى‌خواستند شركت كنم، او نه تنها مخالفت نمى‌كرد، بلكه بسيار هم تشويق مي‌كرد. با حمايت و تشويق‌هاى او بود كه من در مسابقات هنرى مدارس شركت مي‌كردم. آخرين بارى كه در رشته آواز رتبه اول را در بين تمام دانش‌آموزان سراسر كشور كسب كردم، با استادم مرحوم محمود كريمى كه از اعضاى هيئت داوران بودند آشنا شدم. استاد كريمى مرا بسيار تشويق كردند و پيشنهاد كردند كه براى آموزش موسيقى ايرانى (دستگاه‌ها و رديف موسيقى سنتى) شاگرد ايشان شوم. لذا تحصيل موسيقى سنتى ايران را به طور جدى و مستمر در خدمت آن استاد بزرگوار آغاز كردم. هنوز دو سالى از آموزش من نگذشته بود، كه ايشان براى آغاز كار حرفه‌اى، مرا به وزارت فرهنگ و هنر وقت معرفى كردند. ولى كار آموزش من زير نظر مستقيم ايشان و تا سال‌ها پس از آغاز كار حرفه‌اى ادامه داشت. 

همكارى من با وزارت فرهنگ و هنر مدت پنج سال ادامه داشت، كه در اين مدت برنامه‌هايى در تلويزيون اجرا كردم و كنسرت‌هايى در تهران و بعضى شهرستان‌ها و نيز همراه با گروه‌هاى مختلفي كه در آن وزارتخانه فعال بودند، كنسرت‌هايى در خارج از كشور براى معرفى موسيقى سنتى ايران اجرا كردم. تصور مي‌كنم اين كنسرت‌ها بين سال‌هاى 1347 تا 1352 بوده است. 

در سال 1352 ازدواج كردم و درست دو ماه بعد از آن از طرف مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى ايران (وابسته به سازمان راديو تلويزيون) كه به ابتكار و مديريت استاد دكتر داريوش صفوت پايه‌گذارى شده بود، به همكارى دعوت شدم و همراه با گروهى از موسيقيدانان مركز، عازم سفرى به بلژيك و فرانسه براى اجراى كنسرت شديم.به اين ترتيب همكارى من با مركز حفظ و اشاعه موسيقى آغاز شد و از سال 1352 تا 1357 كه آخرين سال فعاليت حرفه‌اى من بود، به مدت پنچ سال ادامه داشت. در اين دوران در محضر استاد دوامى نيز با سبك اجراى تصنيف‌هاى قديمى و آواز سنتى آشنايى پيدا كردم.مجموعه فعاليت‌هايى كه در اين دوران انجام شد عبارتند از شركت در سه جشن هنر شيراز، اجراى چند برنامه در تلويزيون، دانشگاه تهران، باغ فردوس، تئاتر شهر و اجراى كنسرت‌‌هاى متعدد در خارج از كشور.

در اواسط سال 1357 جهت شركت در «فستيوال موسيقى آسيا»1 به دعوت «بنياد ژاپن»2 به كشور ژاپن سفر كردم كه شرح مفصل آن در «آواهاى موسيقيايى آسيايى»3 منتشر شده است.در سال 52 ازدواج كردم و فرزندانم سارا، ليلا و دارا به ترتيب در سال‌هاى 53، 58 و 63 متولد شدند. اكنون دختر بزرگم ازدواج كرده و صاحب دو دختر است. بعد از انقلاب، در سال‌هاى 57 و 58 و به هم ريختن وضعيت موسيقى ايران فعاليت موسيقى من به ناچار متوقف شد و با به دنيا آمدن فرزند دوم و سومم تمام توجه و وقت من صرف خانواده‌ام گرديد. 

در سال 70 مركز حفظ و اشاعه موسيقى سنتى مجددا از من دعوت كرد كه در آن مركز به خانم‌ها آواز ايرانى تعليم بدهم. با توجه به اين كه خانم‌ها در هيچ كجا اجازه ابراز وجود در زمينه موسيقى و بخصوص در رشته آواز نداشتند، به نظر مي‌رسيد قدم مثبتى برداشته شده است. بنابراين، همكارى با آن مركز را بيفايده ندانستم و دعوت را پذيرفتم. فكر مى‌كنم سه يا چهار سال با آن مركز، كه فضايش با فضاى قبلى بسيار متفاوت بود همكارى كردم و شاگردان زيادى در اين مدت با موسيقى دستگاهى ايران آشنا شدند. به هر حال همكارى من با مركز ادامه داشت، تا زمانى كه براى اولين بار در سال 1995 ميلادى با گروهى عازم سفر خارج از كشور شديم و كنسرت‌هايى در اكثر كشورهاى اروپايى اجرا كرديم، كه بسيار مورد استقبال هموطنان عزيز مقيم خارج از كشور قرار گرفت. همكارى من با مركز، پس از بازگشتم به ايران قطع شد و از آن پس به تعليم خصوصى بانوان در منزل خودم ادامه دادم. از آن تاريخ (1995) تاكنون، سفرهاى خارج از كشور من براى شركت در فستيوال‌هاى مختلف بين‌المللى و اجراى موسيقى سنتى ايرانى براى علاقه‌مندان خارج از كشور آغاز شد و ادامه يافت.

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:15 توسط سجاد صائميان|

 سوسن زنی با شخصيت بود و هيچ وقت گذشته خود را فراموش نکرد وهميشه يار مستمندان بود. او در تأسيس چند پرورشگاه سهيم بود. اوسرپرستی چندين کودک بی سرپرست را مادرانه بعهده گرفت. او با ديدن هر فقيری اختيارش را از دست می داد و توشه و مزد زحماتش را بين آنان تقسيم می نمود. او درد فقيری و نداری و بیکسی و زندگی پرورشگاهی را چشيده بود. سوسن نامش گل اندام طاهرخانی بود متولدارديبهشت ماه ۱۳۲۱در قصر شيرين. نام پدرش ابراهيم نام مادرش بلقيس بود. بعد از از دست دادن پدرش در يک حادثه تصادف که خودش هم مجروح گشت به اتفاق مادرش به تهران آمد. به اتفاق مادرش عازم شهر ری شد و به علت فقر مادرش در ماشين دودی آن زمان به آواز خوانی می پرداخت و دخترک بيچاره پول جمع می کرد.مردم به سوسن که دارای چشمان ريز و کم بينش دلسوزی می کردند بيشتر پول می دادند مادر او که در مديحه سرايی و ذکر علی علی وحسين حسين مهارت خاصی داشت، در اجتماعات آن محل جمع می شد آنان در کاروانسرايی در بازار شهر ری زندگی می کردند و مادرش بعلت بيماری وبا با زندگی وداع گفت. سوسن نزد زنی تنها که به او عمه می گفت در همسايگی آنان زنی بود که در کافه ها می خواند و بعضی وقتها سوسن را با خود به کافه می برد و کم کم او هم با شبی دوتومان شروع به کار کرد. بعد از گذشت چند ماه عمه ناتنی او ازوضعيت سوسن مطلع شد و پس از درگيری کار آنان به کلانتری کشيد. آن روز سوسن ۱۲ سال بيشتر نداشت و با توضيح وضعيت و شرح حال خود ازآن عمه ناتنی توسط پليس وقت جدا شد و به يک پرورشگاه در خيابان مولوی سپرده شد .کم کم پا به عرصه خوانندگی و تقليد ترانه های دلکش و قمر و ملوک ضرابی پرداخت و با نام ويکتور در يک کافه با شبی پانزده تومان مشغول به کار شد و پس از چندی رشيد مردای آهنگساز کوچه بازار با او آشنا شد و او را به کافه ديگری برد و نام هنری سوسن را برای او انتخاب کرد. نا گفته نماند که چون سوسن سواد خواندن و نوشتن نداشت به کمک رشيد مردای و يار محمد تهرانی ترانه ها را حفظ می کرد. پس از سال ها توسط جميله رقصنده هنرمند به کافه های مجلل تر پايش باز شد و تا آنجا پيش رفت که توانست در شکوفه نو يکی ازکاباره های مهم آن زمان تهران، جايی برای خود باز کند. آقا رضا سهيلای معروف که دارای چند کافه در لاله زار بود از او خواستگاری کرد ولی او جواب رد داد. با گذشت زمان پايش به راديو باز شد و سپس به مهمانی های بزرگان دعوت شد و همچنين توسط زنده ياد پوران وارد دربار شد و سوسن به خاطر قدردانی از جميله باعث شد که جميله هم بتواند به دربار رفت و آمد نمايد. در بيشترين مهمانی های تاج الملوک مادر محمدرضا شاه او به اتفاق ملوک ضرابی دعوت می شد. دريک مهمانی فرح همسر شاه گردنبندی را از گردن خود باز کرد و برای قدردانی به گردن سوسن انداخت. نا گفته نماند که هدايايی از مادرشاه هم گرفته بود که ارزش مادی زيادی داشت ولی در موقع فرار ازايران قاچاقچيان در ترکيه مقداری از آن را ربودند.سوسن پس ازانقلاب توسط يک بازاری مرغدار و سوپر مارکت دار در شميران نگهداری می شد و پس از اعتراضات همسرش، آن مرد مجبور شد که ازنگهداری سوسن صرفه نظر کند. بدين ترتيب سوسن مجبور شد پس ازاقامت مدتی در گيشا و پس از آن به علت گرانی جا نزديک به چهارراه سيروس با محمد تهرانی رقاص و خواننده مهمانی های خصوصی که کارهای تئاتر روحوضی های قديم را اجرا می کرد هم خانه شود و پس از دستگيری در دو مهمانی و تحمل دو مرتبه ۷۴ ضربه شلاق، تعهد دادکه ديگر خوانندگی نکند. پس از چند ماه به کمک شخصی از طريق کوه به ترکيه و سپس لندن و بعد به آمريکا مهاجرت کرد و در ۱۴ارديبهشت ۱۳۸۳بر اثر ناراحتی تنفسی چشم از جهان فرو بست. روانش شاد

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:14 توسط سجاد صائميان|

اشرف‌السادات مرتضایی" با نام هنری "مرضیه"سرانجام پس از 19 سال اسارت در بایكوت منافقین در سن 85 سالگی درگذشت.


خواننده زن پیش از انقلاب در حالی بر اثر بیماری سرطان درگذشت كه نزدیك به دو دهه است كه براثر فشارهای وارد شده از سوی سازمان تروریستی مجاهدین خلق در اسارت و بردگی به سر برد .

این خواننده پیش از انقلاب پس از اینكه در سالهای نخست دهه 70 از ایران خارج شده و در پاریس اقامت كرد، به تعبیر دوستان و همراهان نزدیكش با ساده دلی در چنگ تروریست های منافق ساكن پاریس افتاد كه مقدمه از بین رفتن زندگی وی تا پایان عمر شد.

بعدها مشخص شد كه رجوی برای ایجاد نظر مثبت مردم و پاك كردن تبعات خیانت ها و جنایت های خود و عمالش در طول جنگ تحمیلی و حمله به شهرهای غربی كشور، تلاش زیادی را صرف كشیدن این خواننده زن به سوی سازمان تروریستی كرد.

با این حركت خواننده زن 70 ساله به امید سراب راهی فرانسه شد و پس از نایل شدن به عضویت افتخاری این سازمان تروریستی درخواست عضویت رسمی منافقین را كرد، تا پس از آن در برده داری مدرن این سازمان تروریستی زندگی جدید خود را آغاز کند.

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:13 توسط سجاد صائميان|

ایرج بسطامی در سال ۱۳۳۶در بم به دنیا آمد و تا قبل از بروز زلزله دلخراش این منطقه، در همین شهر زندگی می کرد. او موسیقی را نزد عموی خود، یدالله بسطامی فرا گرفت سپس برای تکمیل آموزه هایش به تهران آمد و از محضر استاد محمدرضا شجریان بهره برد. سیروس علی نژاد، روزنامه نگار سرشناس، می گوید: “موسیقی را نزد استادان فن از جمله شجریان آموخته بود و وقتی درست آموخته بود، پا به صحنه گذاشته بود. می گفت که موسیقی در خانواده پدری او ریشه دار است. پدرش هنوز در ساعات فراغت ساز می زد. اما خود را بیشتر مدیون عمویش یدالله بسطامی می دانست که از نظر او در موسیقی استادی و مهارت داشت. او بود که صدا و ذوق ایرج را به موسیقی کشف کرده بود و از همان نوجوانی شروع کرده بود به آموختن گوشه ها و ردیف های موسیقی اصیل به او. این عمو در اوایل انقلاب فوت شد. پس از مرگ او، ایرج به تهران آمد و نزد استادان و بیشتر از همه خود مشکاتیان موسیقی خواند و کم کم به میدان آمدبسطامی در فعالیت هنری خودبا اساتید دیگری همچون پرویز مشکاتیان ،محمد رضا درویشی و کیوان ساکت همکاری داشته است.

وی یک بار در سال ۱۹۹۰به همراه پرویز مشکاتیان به اروپا رفت و کنسرتهای متعددی در سراسر اروپا ترتیب داد. در سال ۱۹۹۴هم به همین منوال با پرویز مشکاتیان همراه شد و به اروپا سفر کرد اماپس از آن در بم گوشه نشین شد.پرویز مشکاتیان می گوید: “شرایط جاری موسیقی امروز،همه را بی انگیزه و خانه نشین کرده است. بسطامی با امید و انگیزه ای والا به تهران آمد و تنها به تعالی هنرش می اندیشید، اما پس از چندی دیگر چشم انداز روشنی ندید. آرزوی او داشتن سقفی بود که باران بر سرش نریزد اما آن را هم نداشت.”شهرام ناظری، خواننده سرشناس ایران ضمن اظهار تاسف از بروز ضایعه جبران ناپذیر فقدان بسطامی می گوید: “اگر بنا باشد از بهترینهای خوانندگان پس از انقلاب مثالی بیاورم ایرج بسطامی را نام می برم. او از ذوق ذاتی خاصی بر خوردار بود و نقطه امیدی در عرصه آواز بعد از انقلاب محسوب می شد.”بسطامی در آلبوم “رقص آشفته” با ترجیع بند “من ماندم تنهای تنها” و در مجموعه “افق مهر”، با “ای خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده” بر سر زبانها افتاد.تصنیف “دلم ای وای دل” سروده خواجوی کرمانی و “خوش نوای بی نوا” از جمله خوانده های وی است که با استقبال دوستداران مواجه شد. مجموعه افق مهر که نخست در کنگره جهانی خواجوی کرمانی اجرا شد سپس در اروپا طی ۲۶ شب اجرا شد و مورد استقبال قرار گرفت.عبد الحسین مختاباد،خواننده موسیقی سنتی ایران درباره بسطامی می گوید: “وی تنها خواننده چپ کوک زمان خود بود ( قدرت خواندن گام های بالا را داشت) و به لحاظ جنس و طعم ویژه ای که صدایش داشت در سه یا چهار دهه گذشته بی مانند بود.”مختاباد، معتقد است خواندن مجموعه “موسم گل” که عموما شامل آهنگهای چپ کوک ( گام بالا ) است تنها از عهده بسطامی بر می آمد.او هم به مشکلات مالی و معیشتی ایرج بسطامی اشاره دارد و می گوید به همین دلیل آن مرحوم از سالهای پایانی دهه ۷۰دیگر کار جدی نکرد.با اینهمه، پرویز مشکاتیان یادآور می شود که او یکی از پرتیراژترین نوارهای موسیقی را دو سال پیش به بازار عرضه کرد، در آلبومی که “وطن من” نام دارد و روی شعری از ملک الشعرا بهار ساخته شده است سیروس علی نژاد به یاد می آورد که اول باری که بسطامی را دید سال ۱۳۶۹ در تالار رودکی بود. او تازه به جامعه موسیقی ایران معرفی شده بود: ” آن شب بسطامی در جمع گروه عارف غوغا می کرد. جذبه موسیقی گروه عارف و آواز ایرج بسطامی که تازه پا به عرصه نهاده بود، نفس ها را در سینه ها حبس کرده بود. وقتی شروع کرد چنان مجلس را گرفت که همه از خود بی خود شدند. شجریانِ دیگری ظهور کرده بود. شعر سعدی را می خواند و سوزی که در صدایش بود مجلس را به آتش می کشید، دلها را به فغان وا می داشت و آه از سینه ها بر می آورد. وی بعدها وقتی برای یک مصاحبه از نزدیک با بسطامی سخن گفت او را جوانی یافت “با حجب و حیای بچه های شهرستانی و هنری به قول نظامی عروضی در « آسمان هفتم »اما به اعتقاد سیروس علی نژاد، “آن نوارها که بسطامی بعد از « افشاری مرکب » بیرون داد نشان از افت صدایش داشت.

اعتیاد از او جلو افتاده بود و کارش را در زایل کردن صدا بهتر از خود او در پرورش صدایش پیش می برد.مختاباد، افشاری مرکب، اولین اجرای او را از جدی ترین کارهای موسیقی آوازی ایران خواند و از جمله امتیازات ویژه دیگر بسطامی ، توانایی فوق العاده در ارایه کار صحنه ای و برخورداری از بخش بم شاخص در گستره آوایی، برشمرد. کیوان ساکت ، آهنگساز و نوازنده سه تار ، همراه و همکار قدیمی خواننده فسانه، وی را از همراهی در اولین اجرا یعنی افشاری مرکب به خاطر دارد و می گوید: “ایرج که تا آخرین روز عمر نگهداری از همسر و فرزندان برادر درگذشته اش را بر عهده داشت، علیرغم بر خورداری از امتیازات برجسته صوتی که می توانست موجب شود وی امکانات مادی فراوان داشته باشد، به اینگونه مسایل توجهی نداشت. او با صدایی سوخته و باطنی زلال همیشه در دل ما باقیست.”مشکاتیان او را خواننده ای می داند که در عین فقر خود را حفظ کرد و به سرودخوانی تن نداد.مختاباد پیشنهاد می کند خانه موسیقی، متولی احداث سالنی به نام این هنرمند فقید در بم بشود تا علاوه بر زنده نگه داشتن خاطر وی بعدها میزبان فعالیت های فرهنگی آن دیار باشد .ایرج بسطامی در سن ۴۰ سالگی به اوج فعالیت هنری خود رسید و در طول چهارده سال فعالیت هنری خود یازده کاست به جای گذاشت.


او به دور از جنجال و هیاهوی هنری در شهرستان بم و استان کرمان به تدریس آواز و سرپرستی خانواده برادر مرحومش ( نصرت‌الله بسطامی ) پرداخت (‌ که تنها بازمانده این خانواده پس از فاجعه بم دختری است به نام « خاطره » )
سرانجام در پنجم دی ماه یکهزار و سیصد و هشتاد و دو، در زلزله خونین بم، طاق آمال شیفتگان صدای داوودی ایرج به همراه ستون های ارگ بم فروشکست و ایرج را با خود تا آستان دوست بالا برد. 

ایرج بسطامی در عین حال که از صدای رسا، پر وسعت و مستقل برخوردار بود. شخصیت و هویت آوازی منحصر به خود داشت به این سبب آواز او تنها به خودش شبیه بود

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:11 توسط سجاد صائميان|

در سال 1323 در خوسف از توابع بیرجند متولد شد و از کودکی در کنار احمد بینا پدرش که استاد موسیقی سنتی ایران و شاعر و ‏آهنگساز ترانه های اولیه او بود رشد کرد.‏

از نه سالگی همکاری رسمی خود را با رادیو ایران( برنامه کودک) آغاز نمود. از همان دوران، نزد اساتید و ‏مشاهیر موسیقی به شناخت و آموزش نکته ها و ظرایف این هنر پرداخت و چندی بعد به شاگردی استاد جواد ‏معروفی و استاد زرین پنجه در آمد. و به زودی دارای برنامه موسیقی ویژه ای به نام ( گلهای صحرایی) در رادیو ‏ایران شد. این برنامه، مجموعه ای بود از نغمه ها و آواز های محلی ایران که صدای او را تا سال 1358 به ‏دورترین نقطه های ایران زمین می فرستاد و برای بیشتر از دو نسل خاطراتی شیرین می آفرید.‏ 
سیما بینا پس از فارغ التحصیل شدن از دانشگاه تهران در هنر نقاشی، دانش موسیقی خود را در خدمت یکی از ‏قدیمی ترین و آگاه ترین موسیقی دانان آواز سنتی ایران، استاد عبد الله خان دوامی، کامل نموده و از آن پس علاوه ‏بر اجرای مستمر موسیقی و آواز سنتی به تحقیق درباره ترانه ها و آواز های محلی ایران پرداخته است.‏ 
او سالهاست که در دوره های برنامه ریزی شده، موسیقی ملی آوازی ایران را به هنر آموزان انتخاب شده آموزش ‏داد.‏

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:11 توسط سجاد صائميان|

نصرالله معین متولد سال ؟ 1330 در شهرستان نجف اباد اصفهان .
 وی در خانواده ای 13 نفره همراه با 4برادر و7 خواهر بزرگ شد . خانواده ای که از نظر مالی در سطحی متوسط قرار داشتند .

 معین همچون دیگر ستارگان به نام موسیقی کشور از همان دوران کودکی علاقه خود را به اواز، در خواندن قران و اشعار شعرای نامی ایرانی نشان داده بود . معین در سن 18 سالگی نزد بزرگترین اساتید اواز ان زمان همچون استاد تاج اصفهانی و استاد حسن کسایی به یادگیریه گوشه ها و دستگاه های اواز ایرانی پرداخت .

بعد ها معین از سال 1352 تا1357 در هتل عباسی و کاباره هزار و یک شب به اجرای برنامه مشغول شد . دیری نگذشت که نام معین نه تنها در اصفهان بلکه در میان علاقه مندان به موسیقی در سراسر ایران شنیده میشد .

 وابستگی بیش از حد معین به زادگاهش سبب شد تا وی نتواند همزمان با دیگر خوانندگان هم سن و سال خود که در ان موقع در تهران مشغول بودند کار کند . همین مسئله باعث شد تا معین اولین کار خود را در سال 1359 با عنوان یکی را دوست میدارم روانه دنیای موسیقی کند .
 اما نکته مهم این بود که یکی را دوست میدارم با ترانه ای از مسعود امینی و اهنگی از معین ان چنان در میان مردم جا باز کرد که این اثر پس از مدتی کوتاه از مرز های ایران گذشت و توسط خوانندگان ایرانی که پس از انقلاب به امریکا مهاجرت کرده بودند خوانده شد .

 هایده ، ابی و عارف از جمله معروف ترین این افراد بودند .معین یک شبه راهی را که بسیاری برای ان سال ها کار کرده بودند پیموده بود و اینک تبدیل به اوازه خوانی نامی تبدیل شده بود .

معین پس از انقلاب و حتی بعد از اجرای اولین کار خود همچنان به علت وابستگی های خویش در ایران مانده بود ، اما دیگر چاره ای جز ترک وطن نداشت . معین به سال ؟1360ایران را با هدف رسیدن به امریکا به مقصد اسپانیا ترک کرد .

 شاید بهترین خاطره از این ماجرا ترانه حیرت سروده اردلان سرفراز است که در همان سال های انقلاب و اوج گیری معین به وی تقدیم شد . که دران اردلان پس از صحبت از اوضاع موجود در کشور پس از انقلاب به صدای معین اشاره میکند که در این تنهایی مطلق فقط دست تو بر در زد و از خروج اجباری معین از کشور می گوید ( این ترانه بعد ها توسط معین با اهنگی از خودش خوانده شد).

 معین مدتی در اسپانیا اقامت داشت ودر انجا به اجرای برنامه در کلوپ ها پرداخت . پس از مدتی و به کمک دوستان خود و همچنین همکاری خانم هایده راهی امریکا شد تا معین وارد مرحله دیگری از کار هنری خود شود .

مرحله ای که باید دور از وطن در دیار غربت سپری میشد .

 معین در سال ؟1362 اولین البوم مستقل خود را با نام می پرستم از شرکت ترانه راهی بازار کرد . می پرستم با ترانه زیبایی از معین و اهنگ کاظم رزازان به همراه دیگر اهنگ های البوم تنوانست تا فروش بالایی را برای اولین البوم معین داشته باشد .
 معین در کنار هایده تشکیل یک زوج هنری بسیار حرفه ای را داده بودند و البوم گل های غربت با صدای این دو توانست پرفروش ترین البوم سال شود اما این زوج هنری با فوت هایده از میان رفت ، که این مسئله ضربه ای جبران ناپذیر به موسیقی ایرانی وارد کرد .

 معین یک بار دیگر توانست با البوم پریچه در سال 1364 با اهنگ هایی از فرید زولاند و بیژن مرتضوی پرفروش ترین البوم سال را منتشر کند . پریچه اثری ماندگار از معین با ترانه ای از اردلان سرفراز که به یاد مادر سروده شده بود .

 سال 1368 ازدواج معین با خانمی ایرانی در امریکا در سن 38 سالگی . وی در همان سال البوم زیبای صبحت بخیرعزیزم را روانه بازار کرد . دوسال بعد یعنی در سال 1370 اولین فرزند معین متولد شد ، وشاید تاثیر ترانه زیبای پریچه سبب شد تا معین نام دخترش را پریچهر بگذارد . در همان سال اهنگ سکه به عنوان هدیه نوروزی معین پخش شد ، و پس از ان البوم تولد عشق را راهی دنیای موسیقی کرد .

بی شک ماندگار ترین ترانه این البوم اثر(( میلاد)) است . ترانه ای بی نظیر از همایون هوشیار نژاد در کنار اهنگی پر شکوه از حسن شماعی زاده سبب شد تا معین یک بار دیگر هنر خود را به رخ بکشاند .

معین در سال 1374 از همسر خود جدا شد ، و تا مدتی در تنهایی به سر برد . وی در سال 1378 مجددا ازدواج میکند ، که حاصل ان دختری دیگر به نام ستاره بود .

 انتشار البوم پرواز در سال 1379 پرواز شکوهمندانه دیگری بود برای معین در اسمان هنر ایرانی .1381 انتشار البوم لحظه ها ، البومی که در سطحی فوق العاده و بالاتر از موسیقی زمان خویش منتشر شده بود اثر لحظه ها با اهنگی خاص و کاملا حرفه ای از حسن شماعی زاده و اوای بی نظیر معین کار را به اثری ماندگار در موسیقی ایرانی تبدیل کرد .

 بی شک در ان زمان کسی نمی دانست برای شنیدن البوم بعدی معین باید چیزی در حدود شش سال انتظار بکشد . معین یک بار دیگر در سال 1382 طعم تلخ جدایی را چشید و از همسر خود طلاق گرفت .

 وی در همین سال ها یکی از برادان خویش ( فتح الله ) را نیز از دست داد . این جریانات سبب شد تا نزدیک به یک سال از موسیقی کناره گیری کند . در اواخر سال 1383 معین شرایط روحی خود را بدست اورد و برای انتشار البوم بعدی خود اماده شد .
 در این میان حجم بالای کارهای ارائه شده به معین و مسائل دیگر از جمله حساسیت معین برای ارائه البوم ماندگار دیگر سبب شد تا انتشار ان مرتبا به تعویق بیافتد . اما معین در این میان 3 کار از البوم خود را به نام های خوشبینی ، طلوع و بت پرست را منتشر کرد . پاییز سال1386 انتشار البوم طلوع . معین دوباره برگشته بود با کارهایی رویایی و.....
 
البومی بی نظیر با همکاری اساتیدی چون بابک بیات ، فضل الله توکل ، صادق نوجوکی ، کاظم عالمی ، بابک رادمنش و.....


استاد معین از جمله خوانندگانی است که کنسرت های فراوانی را در طول سال برگزار میکند ، کنسرت های معین در مجلل ترین و با شکوه ترین سالن های کنسرت برپا میشود .
 توانایی ایشان در اجرای کنسرت منحصر به فرد است اشنایی معین به دستگاهها و گوشه های اواز ایرانی سبب شده تا معین در اجرای برنامه هایش متفاوت با دیگر خوانندگان باشد و ساعت ها به اجرای برنامه اش بپردازد . نکته دیگری که می توان به ان اشاره کرد تنوع کاری معین است ، که این مسئله اورا یک بار دیگر به خواننده ای استثنایی تبدیل کرده . اجرای اهنگ در دستگاه های اصیل ایرانی ،و همچنین اجرا در موسیقی پاپ باعث شده تا وی را پرچم دار سبک پاپ سنتی بدانند .

تنوع کاری معین علاوه بر نوع اهنگ ها به ترانه سرایان و اهنگ سازان نیز مربوط میشود . به طوری که در اثار معین هیچ گاه در البوم ها تکرار احساس نمی شود . معین همچنین یک اهنگساز توانمند نیز هست .

 ساخت اثار ماندگاری همچون یکی را دوست میدارم ، کعبه و...خود نشان دهنده این امر است . وی همچنین ازسال ها پیش یعنی در ایران به نواختن عود (بربط) مشغول بوده است و اکنون چیزی در حدود 40 سال است که این ساز اصیل ایرانی را می نوازد .

 امروزه دیگر معین تنها یک خواننده با طرفداران میلیونی نیست . معین بخشی از موسیقی ایرانی محسوب می شود و بی شک این موسیقی خصوصا در این سال های غربت مدیون معین است . وی همواره به مردم و هنر متعهد بوده است .

 صدای اسمانی معین به همراه ترانه ها و اهنگ های که در این سال ها منتشر کرده سبب شده تا به وی جاودان صدای عشق گویند .

 با ارزوی اینکه یک بار دیگر صدای معین ،جاودان صدای عشق ، در ایران همیشه جاوید، طنین انداز شود .

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:10 توسط سجاد صائميان|

نام : معصومه دده بالا

 

نام هنری : هایده

 

تاریخ تولد : 1321

 

محل تولد : کرمانشاه

 

تاریخ وفات : 1368

 

محل وفات : آمریکا

 

 

 

هایده در سال 1321 هجری شمسی در یکی از روستاهای کرمانشاه بدنیا آمد.وی کارش را در رادیو با برنامه گلهای رنگارنگ آغاز کرد و از همان اوایل نام خود را در شناسنامه موسیقی ایران به ثبت رسانید.

 

هایده از سال 1345 فراگیری موسیقی و آوازخوانی را نزد موسیقیدان معروف علی تجویدی آغاز کرد. تجویدی در میان آهنگسازان ایرانی، معروف شده است به "کاشف صداهای ناب"! البته صدا ها راکشف کرده، پرورش داده، معرفی کرده، ولی چند صباحی نگذشته که آن ها را از دست داده است. یا خودشان به راه دیگر، غالبا راه کاباره، رفته اند و یا "رنود" آنها را از او به غنیمت گرفته اند. هایده به گمان از آخرین کشفیات درخشان تجویدی باشد. شانسی که هایده آورده، این بوده که تجویدی آهنگ تازه ای را در "مخالف سه گاه" و در پیوند با شعری برانگیزاننده از "رهی معیری" آماده اجرا داشته است. این ترانه با زیر و بالاهایی که دارد، معرف دقیقی برای صدای

 

گسترده و پر توان هایده شده و صدای هایده نیز متقابلا ترانه "تجویدی - معیری" را تاثیر بیشتر بخشیده است.

 

هایده به گفته بسیاری دارای یکی از بهترین صداهای تاریخ موسیقی ایران بود.

 

زنده یاد هایده در 7 شهریور 1357 مانند بسیاری از هنرمندان دیگر وطن را به قصد لندن ترک کرد و پس از مدتی به آمریکا رفت و کار هنری خویش را در آنجا ادامه داد.مهاجرت به "شهر فرشتگان" (لس آنجلس) پس از انقلاب کار را دیگر یکسره کرد.

 

مهاجران مخاطب موسیقی آن قدر خسته و شکسته بودند که دیگر به ارزشها نمی اندیشند و تنها "تفریح و سرگرمی" می خواستند. سرمایه نیز در جایی به کار می افتاد که مخاطب انبوه داشته باشد.

 

بر بستری چنین تنیده از "تفریح و تجارت" موسیقی معروف به "لس آنجلسی" به دنیا آمد و بیشتر خوانندگان مهاجر از جمله

 

 هایده را نیز به خدمت خود درآورد.

 

 سر انجام، در سی ام دی ماه  سال 1368 در شهر سانفرانسیسکو، به سکته قلبی درگذشت و در گورستان "وست وود" لس آنجلس به خاک سپرده شد.

 

 

 

 

 

           پیام هایده به هموطنان

 

 

 

با اتکا به نفس و با یک هدف مشخصی که همه ما در راهش کوشش و سعی خواهیم داشت دست همبستگی به هم بدهیم و با یک صدا ایمان خودمان را فریاد بزنیم.

 

مصاحبه با آقای مهدی ذکایی سردبیر مجله جوانان در امریکا در رابطه با هایده :

 

"خانم هایده ابتدا اومده بود لندن. مدتی بعد از انقلاب اونجا زندگی کرد و کار کرد و بعد اومد آمریکا و اینجا فعالیتش رو شروع کرد. هایده شبی که در سانفرانسیسکو روی صحنه بود درگذشت. بعد از کنسرت بلافاصله دچار حمله قلبی شد و فردای آن روز در گذشت. من فکر کنم اون موقعی که این اتفاق براش افتاد هایده در بهترین موقعیت خوانندگی بود و هیچ کس در برابرش نبود."

 

 " و اون موقع یادمه که تمام آلبوم ها وآهنگاش گل کرده بود و روی صحنه هم موفق بود. هایده وقتی فوت کرد که در اوج بود. وقتی که رفت ، مردم خیلی خیلی متاثر شدن. براش با شکوه ترین مراسم خاکسپاری و هفت و یادبود رو برگزار کردن که در تمام سالهای اخیر چنین مراسمی برای کسی انجام نشد و جای هایده همیشه خالیه وصدا وآهنگاش همیشه موندنیه."

 

 

 

هایده دارای بیش از 30 آلبوم به نامهای زیر میباشد:

 

 

 

 

 

1-روزای روشن                                        12- خرباتی                               

 

2-پادشه خوبان                                        1?- خداحافظ

 

3-شب عشق                                         14- فریاد

 

4-گلواژه                                                15- آزاده                            

 

5- بزن تار                                               16- رفتم

 

6- شانه هایت                                        17- بلبلی که خاموش شد

 

7- ای زندگی سلام                                  18- حیف           

 

8- ناشنیده ها                                         19- آمدنت مهاله

 

9- سوگند                                             20- بزم و کنسرت                    

 

10- دشتستانی                                      21- بزم (نوروز 1346)

 

11- آشنایی                                            22- سه کنسرت در سه آلبوم

 

 

 

وی همچنین با هنرمندانی دیگر آلبوم های مشترکی ارائه داده است:

 

 

 

1- بزم 1 ( هایده و گلپا)                          5- اوج صدا ( هایده و مهستی)

 

2- بزم 2 ( هایده و گلپا)                          6- افسانه شیرین (هایده و شجریان)

 

3- گلهای غربت ( هایده و معین)               7- شب عاشقان ( هایده و ستار)

 

4- همخونه ( هایده و ویگن)                     8- سفر (هایده و معین)

 

 

 

همچنین آلبومی مشترک با مهستی و معین بنام ترانه سال میباشد.

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:8 توسط سجاد صائميان|

زندگی
افتخار دده بالا با نام هنری مهستی (زاده ۲۵ آبان ۱۳۲۵ - درگذشت ۴ تیر ۱۳۸۶) در کرمانشاه زاده شد.خواننده ایرانی موسیقی سنتی و پاپ ایرانی و خواهر خوانندهٔ ایرانی هایده است. او با عناوینی چون بانوی آواز گلها و دلها یاد می شود.مهستی از خوانندگان موسیقی اصیل و همچنین پاپ ایرانی است. وی در نوجوانی استعدادش برای خوانندگی توسط پرویز یاحقی کشف شد. خواهر او نیز یکی از بزرگ‌ترین خوانندگان درگذشته موسیقی پاپ ایران یعنی هایده است. هایده از مهستی بزرگتر بود، اما مهستی زودتر از خواهر خود پا در وادی هنر گذاشت. وی نام خود را از مهستی گنجوی شاعره ایرانی وام گرفته بود.

 نخستین آوازهای او در مجموعه گلها به کارهای او اعتبار بخشید و او را به خواننده ای محبوب در دهه های چهل و پنجاه بین مردم بدل ساخت و به علاوه راه را برای ورود خواهر بزرگترش، هایده به عالم خوانندگی نیز باز کرد

دوره خوانندگی

شروع کار مهستی در سن 17 سالگی برنامهٔ گلها برنامه شماره 420 و با خواندن ترانه‌ای به نام آن که دلم را برده خدایا ساختهٔ بیژن ترقی در سبک موسیقی کلاسیک ایرانی بوده‌است . اما پس از طی زمان و همراه با گرایش عمومی برای موسیقی پاپ بخصوص در دوران پس از انقلاب اسلامی ایران آهنگ‌هایی نیز در این سبک اجرا نمود.
در ابتدا خانواده وی نسبت به آواز خوانی او اظهار بی میلی می کردند چرا که در آن دوران خوانندگی برای یک زن مناسب تلقی نمی گردید.
زندگی خصوصی و روابط خانوادگی
بانو مهستی دوبار ازدواج کرد ولی هر دوی ازدواج‌ها منجر به طلاق گردید. از ازدواج اول با کورس ناظمیان صاحب دختری به نام سحر هستند. ازدواج دوم ایشان هم با بهرام سنندجی صاحب کارخانهٔ کفش بوده‌است.مهستی از تنها دختر خود دو نوه به نامهای ناتاشا و ناتالی دارد.
دوران بیماری

مهستی تا حدود چهار سال بیماری خود را از اطلاع عامه مردم پنهان نگاه داشته بود.اما تحت شیمی درمانی خفیف قرار گرفته بود.پزشکان به او هشدار داده بودند که در صورت مداوا با دز بالاتر که مورد نیاز شرایط وی می باشد،امکان ایجاد مشکل در صدای او وجود خواهد داشت.با این وجود در نوروز 1386 که قرار بود کنسرتی در دبی انجام دهد به علت ظهور مجدد علایم بیماری،در بیمارستانی در آن شهر بستری شد و فورا به لس آنجلس بازگشت و در برنامه تلویزیونی در مصاحبه با نادره سالار پور،دختر برادر خود،به همراه پزشک خانوادگی،حضور پیدا کردند و اعلام کردند که به بیماری سرطان مبتلاست و باید پرتو درمانی شود.بدین منظور پس از انجام مداوا به همراه دخترش به شمال کالیفرنیا رفت.

درگذشت و خاکسپاری

بعد از چهار سال بیماری سرطان کلون (سرطان روده بزرگ)وی در روز دوشنبه چهارم تیر ماه در سنتا روزا ی کالیفرنیا ی شمالی در ساعات اولیه روز ۷:۵۲ صبح مورخ ۴/تیر/۱۳۸۶ خورشیدی و بر اثر سرطان روده بزرگ دار فانی را وداع گفت. پس انتقال پیکر او،در گورستانی در لس آنجلس شهر وست وود در کنار مزار خواهر خود هایده و مادرشان به خاک سپرده شد وهزاران نفر و از جمله هنرمندان برجسته ایرانی مقیم خارج از کشور و جمشید دلشاد نخستین شهر دار ایرانی در ایالت کالیفرنیا در مراسم خاکسپاری وی شرکت کردند.مراسم تشییع پیکر مهستی به طور زنده،از شبکه تلویزیونی طپش پوشش داده شده بود.

کمی پس از انقلاب اسلامی ایران، وی به بریتانیا رفت و پس از چند سال به آمریکا مهاجرت کرد.
در سال 2005 نیز در این کشور،آکادمی جهانی هنر،ادبیات و رسانه،توسط جمعی از ایرانیان از وی برای (بیش از 40) 35 سال فعالیت در زمینه موسیقی سنتی و پاپ ایرانی تقدیر به عمل آمد.از وی بیش از 35 آلبوم بر جای مانده است.

آلبوم‌شناسی

با گروه کثیری از ترانه‌سازان ایرانی در سبک‌های گوناگون، از پرویز یاحقی و علی تجویدی و اسدالله ملک گرفته تا انوشیروان روحانی، صادق نجوکی، محمدحیدری و منوچهر چشم‌آذرو با ترانه سرایانی چون بیژن ترقی، تورج نگهبان،لیلا کسری(هدیه)، هما میرافشار، همایون هشیارنژاد و ژاکلین همکاری داشت.

بیشتر کارهای او در حدود ۶۰ اثر ازجهانبخش پازوکی است. در اواخر و آلبوم آخر (از خدا خواسته) نیز شادمهر عقیلی عهده‌دار موسیقی و
تنظیم کار با ترانه‌هایی سروده مریم حیدرزاده بوده‌است.
* آشفته* اسیر* آوازک* از خدا خواسته* بزم (آواز دلدادگان)* بزم بهار* بیگانه* دلداده* قسم* گل گندم* گل امید* گل‌های رنگارنگ
* حقیقت* همیشه عاشق* همیشه سبز* هوای یار
* هوای عاشقی* لبخند* مستی* مهمان* موج* مسافر* نامه* اوج صدا* سراب عشق
* سپیده‌دم* تقدیر* ترانه سال* تو بزن تا من برقصم* ضیافت

مطالبي ديگر درباره هايده و مهستي

هایده و مهستی در کاخ سعد آباد بزرگ شدند 
اگر بگویم ملکه مادر مالک الرقاب کاخ سعد آباد بود و حتی پسرش محمد رضا هم از او حساب میبرد به هیچ رو غلو نکرده ام. واقعیت این بود که خود من همیشه سعی میکردم با او روبه رو نشوم زیرا پیش بینی برخورد او ناممکن بود. زهرا مشهدی از زمانی که رضاشاه یک قزاق ساده بود ندیمه تاج الملوک بود و هم سن و سال او بود. رابطه آنها از دو خواهر بسیار صمیمانه تر بود. این دو دختر نوجوان یعنی سکینه و خدیجه شیرازی را احترام الملوک در سال 1340 به تهران آورد و درکاخ برای امور پذیرانی و نظافت و اتاق داری کاخ ملکه مادر تربیت کرد. شبها در کاخ ملکه مادر بساط شب نشینی و ساز و ضرب برقرار بود. 
من گاهی اوقات به حال و روز ملکه مادر و سر زندگی و نشاط او غبطه میخوردم. غم و غصه برای این زنبیمعنا بود و به پیری هم اعتقادی نداشت. هر شب یک عده نوازنده از رادیو ایران به کاخ او میآمدند. دراین اواخر عاشق حرکات ظریف و زنانه فریدون فرخزاد و رقص و آواز او شده بود. در همین برنامه های شبانه این دو دختر هم که صدای گرم و دلنشینی داشتند گاهی اوقات به تشویق احترام الملوک اشعاری را میخواندند و میرقصیدند. یکی از نوازندگان و آهنگسازان بنام آن روز رادیو که صدای این دو خواهر را شنید از ملکه مادر تقاضا کرد اجازه دهد آنها را برای تست صدا ببرد. ملکه قبول کرد و دخترانی که برای اتاق داری و خدمت در کاخ تربیت شده بودند خیلی زود به معروف ترین خوانندگان زن در ایران مبدل گردیدند و اسم هایده و مهستی را برای خود برگزیدند. خیلی به ملکه مادر علاقه داشتند و پس از آن که خوانندگانی معروف شدند مرتب به قصر میآمدند و ملکه
را میبوسیدند. هايده فراگيری موسيقی و آوازخوانی را نزد استاد علی تجويدی آغاز کرد

گويی نام می تواند تعيين کننده کيفيت صدای او بشود! هايده از سال 1345 فراگيری موسيقی و آوازخوانی را نزد موسيقيدان معروف علی تجويدی آغاز کرد. تجويدی در ميان آهنگسازان ايرانی، معروف شده است به کاشف صداهای ناب! البته صدا ها را کشف کرده، پرورش داده، معرفی کرده، ولی چند صباحی نگذشته که آن ها را از دست داده است. يا خودشان به راه ديگر، غالبا راه کاباره، رفته اند و يا رنود آنها را از او به غنيمت گرفته اند. هايده به گمان از آخرين کشفيات درخشان تجويدی باشد. شانسی که هايده آورده، اين بوده که تجويدی آهنگ تازه ای را در مخالف سه گاه و در پيوند با شعری برانگيزاننده از رهی معيری آماده اجرا داشته است. اين ترانه با زير و بالاهايی که دارد، معرف دقيقی برای صدای گسترده و پر توان هايده شده و صدای هايده نيز متقابلا ترانه تجويدی - معيری را تاثير بيشتر بخشيده است.
متن اين ترانه که آزاده نام دارد، آخرين کار موسيقائی رهی معيری است که در تب بيماری آن را سروده و کمتر در يک سال پس از آن، در آبان ماه سال 1347 درگذشت. ترانه آزاده با صدای هايده، آهنگ از علی تجويدی با شعر رهی معيری.
هايده، سر انجام، در سال 1368 در شهر سانفرانسيسکو، به سکته قلبی درگذشت. تجويدی خود در يک گفتگوی راديويی در شرح ساخت و پرداخت آزاده گفته است که رهی پس از آن که نيمی از ترانه را ساخنه، بيمار شده و بر اساس حالاتی که به خاطر آن کسالت در وجودش بوده، بقيه را با سوز و حال بيشتری تمام کرده است.
ترانه نشان می دهد که رهی، در بستر مرگ به تنها چيزی که برايش باقی مانده بود، می نازيده است به آزادگی:
يارب چو من افتاده ای کو؟ / افتاده آزاده ای کو؟/
تا رفته از جانم برون، سودای هستی/ آزاده ام، آزاده از غوغای هستی/
گلبانگ مستی آفرين/ هم چون رهی سر دادهام من/
مرغ شباهنگم ولی/ در دام غم افتاده ام من/
خندان لب و خونين مگير/ مانند جام بادهام/ آزاده ام من!...

استاد تجويدی در گفتگويی گفت: آزاده را هيچ خواننده ديگری نمی توانست چون هايده با چنين وسعت صدايی بخواند ... هايده با خواندن اين ترانه و چند ترانه ديگر که من به او دادم، توانست تحولی در ترانه خوانی و آواز خوانی ايجاد کند و تاثيرات تازه ای در موسيقی سنتی به وجود بياورد.

مهستی خواننده ترانه « راز خلقت » ساخته ی انوشیروان روحانی بر روی شعر معینی کرمانشاهی و اجرای بزرگ دسته کر بود. این تصنیف شور انگیز ترین ترانه ی سال لقب گرفت و محبوب ترین ترانه شد تا آنجا که رقم فروش صحفه ی آن به بیش از صد وپنجاه هزار عدد رسید که تا آن زمان این رقم فروش سابقه نداشت.

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:5 توسط سجاد صائميان|

او علاوه بر موسیقی توانست در شاخه‌هایی چون هنرستان تئاتر، دیپلم بگیرد و در کنار آن در دبیرستان دارایی تهران ادبیات و زبان انگلیسی را هم فرا گرفت و در دانشکده علوم اجتماعی تهران هم درس خواند.

دههٔ بیست، دوران آغاز نوعی تفکر در شعر و موسیقی آوازی درمیان مردم ایران، به‌ویژه نسل جوان بود که بخشی را می‌توان متأثر از نشر و پخش وسیع‌تر موسیقی علمی و آثار فولکلور کشورهای مختلف جهان ازطریق رادیو و صفحات گرامافون دانست. «محمد نوری» در همین سال‌ها - سنین نوجوانی - با خواندن اشعار نوینی که برروی نغمه‌های روز مغرب‌زمین و برخی قطعات کلاسیکِ آوازی سروده شده‌بود، کار خوانندگی را آغاز کرد. او طی سال‌های بعد، با تکیه بر تحصیلات هنرستانی و دانشگاهی خود، توانست هویت مستقلی به این اندیشه و گرایش ببخشد و با اجرای آثار اساتیدی که قبلاً ذکر آنان رفت، فضای متفکرانه‌ای به گونهٔ آوازیِ خویش دهد.

مدتی هم به بازیگری تئاتر سرگرم بود که از جمله آنها ایفای نقشی در نمایش بلبل سرگشته علی نصیریان در سال 1339 بود.

آوازهای این استاد، طی پنج دهه، درمیان سه نسل، شأن و اعتبار ویژه‌ای کسب کرده‌است. این هنرمند در حاشیهٔ سال‌های پرتلاش، با اجرای بیش از سیصد قطعهٔ آوازی، تقریر و ترجمهٔ مقالات و سرودن اشعاری از ترانه‌های ماندگار، بیش از پیش خود را در دل مردم این مرزوبوم جا داد. او اخیراً چند اجرا به نفع بیماران خاص داشت. صدای او برای نسل گذشته یادآور لحظه‌های خوب و مهربانی‌های سرشار، و برای نسل امروز، آفرینندهٔ شیرین‌ترین خاطرات است. وی ترانه‌های میهنی زیادی اجرا کرده‌است. یکی از مهمترین و معروف‌ترین ترانه‌های وی، جان مریم نام دارد که آهنگ زیبای آن از ساخته های خود نوری است.

نوری در کنار تحصیل در رشته ادبیات زبان انگلیسی و رشته نمایش، آواز ایرانی را نزد اسماعیل مهرتاش آموخت. بعد از آن نزد اساتید هنرستان عالی موسیقی «سیروس شهردار» و «فریدون فرزانه» و« مصطفی پورتراب» رفت و از آن‌ها تئوری موسیقی، سلفژ و نوازندگی پیانو را فراگرفت. آواز کلاسیک را نزد ئولین باغچه بان و فاخره صبا آموخته و شیوه آوازی خود را با تاثیر از استادانی چون حسین اصلانی، ناصر حسینی پیدا کرد و رفته رفته به شیوه منحصر به فرد خود دست یافت. 

شیوه‌ای که به سختی می‌توان آن را در زیر شاخه‌ای از شاخه‌هایی چون پاپ، کلاسیک و... گنجاند.
اجرای ترانه‌های مختلف محلی آذری، گیلکی، شیرازی و... او همچون «جان مریم»، «شالیزار»، «واسونک»، «جمعه بازار» و...به لحاظ احساس و لهجه در نهایت زیبایی و استادی است. از نوری نزد یک به 300 اثر و ترانه و شعر برجای مانده است که اخیرا در کتابی با عنوان در خموشی‌های ساحل از سوی انتشارات آتنا به بازار کتاب عرضه شد.

وی به لحاظ پایبندی به اخلاقیات و پرهیز از دروغ و فریب به جایگاه والایی در بین مخاطبان و در اجتماع دست یافت. در سال ۱۳۸۵ او از سوی سازمان صدا و سیما به عنوان چهره ماندگار موسیقی انتخاب و معرفی شد.
سرانجام پس از سالها مبارزه با بیماری سرطان بدخیم خون و وخامت وضعیت جسمانی در شامگاه ۹ مرداد ۱۳۸۹ در بیمارستان جم در تهران به دیار باقی شتافت.

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:4 توسط سجاد صائميان|

9بهمن 1329 هجری خورشیدی در تهرانچشم به جهان گشوداو آهنگساز، نوازندهگیتار، پیانو، درامز، شاعر و خوانندهٔ ایرانی. او از خوانندگان مشهور موسیقی پاپ ایرانی است.
او در سال 1329 محلهٔ سلسبیل تهران متولد می‌شود، پدر او - فتح الله - کارمند ادارهٔ دخانیات بود، در تنهایی خود به سرودن شعر و نواختن تار می‌پرداخت. او از مالکان بزرگ روستای نراق ـ ما بین قم و کاشان ـ به شمار می‌آمد. فریدون تنها پسر خانواده بود و سه خواهر به نامهای پروانه، عفت و فروغ داشت که هم اکنون در قید حیات هستند.
او در سال 1335 و در شش سالگی، تحصیل را آغاز کرد و عاقبت درسال 1347 مدرک دیپلم علوم طبیعی را گرفت و پس از آن دیگر تحصیل را رها کرد. وی موسیقی را بدون داشتن داشتن استاد و با توجه به علاقه‌ای که به موسیقی راک و مخصوصاً آثار ری چارلز داشت، با تمرین می‌آموختری چالز
اواخر دهه چهل، او به خوانندهٔ بلندآوازهٔ کلوپ‌های شبانه تهران قدیم و ستارهٔ صحنهٔ کافه‌های معروفی چون مارکیز و کاکوله بدل شد.
درسال 1350، خسرو هریتاش، کارگردان فیلم آدمک در تلاش برای پیدا کردن خواننده‌ای تازه نفس بود که فریدون فروغی، به او معرفی می‌گردد و با یک بار زمزمه‌ کردن ترانه‌ها، خسرو هریتاش متوجه می‌شود که شخصی را که به دنبالش بوده، یافته است. در نتیجه، دو ترانه به نام‌های «آدمک» و «پروانهٔ من» را با موسیقی تورج شعبان‌خانی و اشعار لعبت والا، برای فیلم هریتاش اجرا می‌کند.
همایون بهادران دومین فیلم سینمایی بود که فروغی در سال 1351 برای تیتراژ آن ترانه‌ای را به همین نام اجرا کرد. درهمین سال توسط یکی ازدوستانش با گلی فتوره‌چی آشنا می‌شود و با او ازدواج می‌کند.
سال بعد تنگنا ساختهٔ امیر نادری با ملودی‌های شورانگیز و تکان‌دهندهٔ منفردزاده، صدای فروغی را بر تیتراژ داشت. در همان سال - 1352 - چندین ترانه را اجرا می‌کند که شاخص‌ترین آنها نماز یا نیاز است، با شعری از شهیار قنبری و موسیقی منفردزاده؛ ترانه‌ای که منجر به بازخواست هر سه نفر از طرف ساواک می‌گردد. که بعد به تبدیل شد
درسال 1353، فروغی به علت عدم تفاهم با همسرش از وی جدا می‌شود. در همین سال ترانهٔ همیشه غایب را با شعری از شهیار قنبری، موسیقی «ویلیام خنو» و تنظیم واروژان اجرا می‌کند.
فریدون فروغی همیشه مورد بی مهری بی خردان بود و هست ، از یاد نمی برم زمانی که مجله ی بی محتوای "جوانان "در سالهای دور با تیتر درشت در صفحه ی پر خواننده اش نوشت : فریدون فروغی عربده می کشد یا آواز می خواند ؟!...او راه خودش را رفت و آنان که باید ، قدر او را دانستند اما ...
و باز از یاد نمی برم تلاشش را برای دریافت مجوز اما پس از مرگش به کاست او مجوز دادند.
چند ماه پس از فوت فریدون فروغی فیلم مستندی از زندگی وی در خانه ی هنرمندان به نمایش در آمد که مغایر بود با آنچه که بیننده انتظارش را می کشید ! فیلمی بود برای شهرت سازنده ی فیلم نه برای معرفی این عزیز از دست رفته
ماهی خسته ،فریدون فروغی
بگوئید بر گورم بنویسند :
زندگی را دوست داشت ولی آنرا نشناخت
مهربان بود ولی مهر نورزید
طبیعت را دوست داشت ولی از آن لذت نبرد
در آبگیر قلبش جنب و جوش بود ولی کسی بدان راه نیافت
در زندگی احساس تنهایی می نمود ولی هرگز دل به کسی نداد
نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:3 توسط سجاد صائميان|

فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲، تهران - ۹ شهریور[۱] ۱۳۸۱، پاریس) معروف به فرهاد؛ خواننده، آهنگ‌ساز و نوازندهٔ ایرانی بود. از معروف‌ترین آهنگ‌های او می‌توان به «جمعه»، «کودکانه»، «وحدت»، «گنجشکک اشی مشی» و «شبانه» اشاره کرد.

در ۱۳۴۸ فرهاد برای ترانهٔ «مرد تنها» (با آهنگ اسفندیار منفردزاده و شعر شهیار قنبری) در فیلم رضا موتوری (به کارگردانی مسعود کیمیایی) آواز خواند. این ترانه در سال ۱۳۴۹ هم‌زمان با اکران فیلم به شکل صفحهٔ موسیقی منتشر شد. در ۱۳۵۰ ترانهٔ «جمعه» (کار منفردزاده و قنبری) را برای فیلم خداحافظ رفیق (به کارگردانی امیر نادری)، در ۱۳۵۱ ترانهٔ «خسته» را برای فیلم زنجیری، و در ۱۳۵۶ ترانهٔ «سقف» (کار منفردزاده و ایرج جنتی عطایی) را برای فیلم ماهی‌ها در خاک می‌میرند خواند. در همین سال‌ها(اوایل دههٔ ۱۳۵۰) فرهاد با دختری به نام مونیکا آشنا شد و با او ازدواج کرد اما سرانجام این ازدواج جدایی بود. بعدها یعنی در اواخر همین دهه فرهاد با پوران گلفام ازدواج کرد و تا پایان عمر با او زندگی کرد.

تا سال ۱۳۵۷ و انقلاب ایران کنسرت‌های فراوانی داد. در بهمن ۱۳۵۷ هم‌زمان با انقلاب ترانهٔ معروفش «وحدت» (آهنگ از منفردزاده، شعر از سیاوش کسرایی) را ضبط کرد.
پس از انقلاب مدت‌ها از کار منع شد تا بالاخره در ۱۳۶۹ آلبوم خواب در بیداری را منتشر کرد که چند ترانهٔ فارسی و چند ترانهٔ انگلیسی داشت. در این نوار فرهاد پیانو هم می‌نواخت و بعضی از آهنگ‌ها را هم خود ساخته بود. در ۱۳۷۴ نیز اولین کنسرت بعد از انقلابش را در کلن اجرا کرد.


سال‌های کودکی فرهاد ۲۹ دی ۱۳۲۲ در [لنگرود گیلان]] متولد شد. پدرش رضا مهراد، کاردار ایران در کشورهای عربی بود. فرهاد تا ۸ سالگی که به همراه خانواده به تهران بازگشت در عراق زندگی می‌کرد. برادر بزرگ فرهاد ویولن می‌نواخت. یکی از دوستان برادرش متوجه علاقهٔ فرهاد به موسیقی می‌شود و از خانواده فرهاد می‌خواهد که سازی برای او تهيه کنند. با اصرار برادرش يک ویولن‌سل برای او تهیه می‌کنند و تمرینات فرهاد آغاز می‌شود. ولی عمر تمرینات ویولن‌سل از ۳ جلسه فراتر نرفت و دست روزگار ساز او را شکست.



سال‌های جوانی و شهرت

بعد از ترک تحصیل در کلاس یازدهم با یک گروه نوازندهٔ ارمنی آشنا می‌شود و با استفاده از سازهای آنان به صورت تجربی نواختن را می‌آموزد و مدتی بعد به عنوان نوازندهٔ گیتار در همان گروه شروع به فعالیت می‌کند. فرهاد دو سال نیز به انگلستان رفت و در آنجا با موسیقی پاپ آن سال‌های انگلستان آشنا شد.
پس از بازگشت به ایران فرهاد اولین اجرای موسیقی خود را در هتل ریمبو در خیابان ایرانشهر تهران اجرا کرد. سپس به اجرای برنامه در رستوران کوچینی ادامه داد و در آنجا به فرهاد بلک‌کَتس مشهور شد. در این دوران در کافه‌های مختلف تهران به خواندن آوازهایی از گروه‌های معروف موسیقی آن زمان از جمله بیتل‌ها، الویس پریسلی، و ری چارلز می‌پرداخت. در همین دوره ترانهٔ «اگه یه جو شانس داشتیم» را برای دوبلهٔ فیلم بانوی زیبای من خواند که در فیلم استفاده شد.


در ۱۳۷۶ آلبوم وحدت او نیز منتشر شد که شامل ترانه‌های دههٔ ۱۳۵۰ او بود. در ۱۳۷۷هتل شرق تهران کنسرت اجرا کند و آلبوم برف را نیز منتشر کرد. در ماجرای محاکمهٔ غلامحسین کرباسچی یادداشتی در روزنامهٔ توس (۱۸ مرداد ۱۳۷۷) چاپ کرد تحت عنوان «معرفت آقای شهردار» که در آن به حمایت از کرباسچی پرداخته بود. 

سال‌های پایانی و بیماری

پس از انتشار آلبوم «برف»، فرهاد درصدد تهيه آلبومی با نام «آمین» بود که ترانه‌هایی از کشورها و زبان‌های مختلف را در بر می‌گرفت. اما از مهرماه ۱۳۷۹ بیماری او جدی شد. فرهاد به بیماری هپاتیت سی مبتلا بود و در نتیجهٔ عوارض کبدی ناشی از آن در خرداد ۱۳۸۱ برای درمان به لیل در فرانسه رفت و در ۹ شهریور[۴] همان سال پس از مدتی اغما در بیمارستان، در سن ۵۹ سالگی درگذشت و در ۱۳ شهریور در گورستان تیه در پاریس دفن شد.


آهنگ‌سازی

  • تو را دوست دارم، شعر از مهدی اخوان ثالث (با تغییرات فرهاد)
  • نجوا(اصل آهنگ از منفردزاده)
  • خواب در بیداری، شعر از Juan Ramon Jimenez (با تغییرات فرهاد)
  • برف، شعر از نیما یوشیج (با تغییرات فرهاد)
  • کوچ بنفشه‌ها، شعر از شفیعی کدکنی
  • خیال خوشی، شعر از ویلیام شکسپیر
  • کتبیه، شعر از فریدون رهنما
  • گاندی، ‌شعر از مهاتما گاندی، ترجمه شعر از انگلیسی محمد حسین آریا
  • ‌ وقتی که بچه بودم،‌ شعر از اسماعیل خویی (با تغییرات فرهاد)

ترانه‌ها

  • مرد تنها از آلبوم خواب در بیداری - موسیقی: اسفندیار منفردزاده (موسیقی متن فیلم رضا موتوری) - شعر: شهیار قنبری
  • شبانه ۱ - موسیقی: اسفندیار منفردزاده - شعر:احمد شاملو
  • خسته - موسیقی: محمد اوشال (موسیقی متن فیلم زنجیری) - شعر: عباس صفاری
  • آوار - موسیقی: فرهاد - شعر: شهیار قنبری
  • جمعه - موسیقی: اسفندیار منفردزاده (موسیقی متن فیلم خداحافظ رفیق) - شعر: شهیار قنبری
نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:2 توسط سجاد صائميان|

متولد 1323 تهران از خانواده با نفوذ و سرشناس امير افشاري كه اصالتي آذري دارند مي باشد.
پدر او مالك 150 شهر و روستا درمنطقه شرق ايران وتوابع طالقان بوده است.
ازهمان كودكي حميرا خانه آنها به افتخارافرادبانفوذ حكومتي شاهد مراسم بزرگ باحضورهنرمندان نامي آن زمان مثل: قمرالملوك وزيري / روح انگيز / بنان / ملوك ضرابي و ... بود كه همين انگيزه اوليه دخترخانواده براي روآوري به آواز شد.
حميرا به دور ازچشم پدروبا تشويق همسر روشنفكروتازه از آلمان برگشته خود با نام نويسي درتست صدا درشوراي راديو آن زمان حيرت وتحسين اعضاء شورا را سبب شد وپس از آن تحت تعليم استادعلي تجويدي وبانو ملوك ضرابي قرار گرفت.
وي دو سال در سن 18 سالگي به يك خوانندهء تمام عيارتبديل شد. درهمان سن آوازي را دردستگاه سه گانه با آهنگسازي علي تجويدي وشعري از رهي معيري با نام "صبرم عطا كن" را اجرا كرد كه دركتاب ترانه هاي اين اثربه ثبت رسيده است.
وي به علت مخالفت پدربا نام مستعارحميرا فعاليت خود را آغازكرد اما پدر وي كه صداي دختر خود را ميشناسد و اينكه آوازخوان بودن دختر خود را به دور از شان خانوادگي خود ميبيند همه صفحات موجود در بازارتهران راخريداري كرده و درخانه خود انبارميكند وطلاق دختر خود راازهمسرش مي گيرد و به مدت يك سال دخترخود را درخانه زنداني ميكند. بعد يكسال در طي يك سفراروپايي كه براي جناب اميرافشاري پيش مي آيد حميرا كه از حمايت مادرخود برخورداربود دومين اثر خود بانام پشيمانم به آهنگسازي علي تجويدي را دردستگاه همايون اجرا ميكند كه باعث تحول عظيمي درموسيقي سنتي ايراني ميشود. پدر وي با آگاهي از اثر جديد دخترخود او را ازخانه طرد واز ارث محروم ميكند. بعد از آن وي مدتي رادرخانه پسرعمويش كه همسر اوهما ميرافشار ترانه سراي معروف بود به سربرد تاآنكه با استاد پرويز ياحقي ازدواج كرد ومدت شش يا هفت سال همسر اين آهنگساز بنام ايران بود ودراين مدت آثارماندگاري همچون: مراتقريبي / هديه عشق / بهارنورسيده / مراتنهانگذاري / پنجره اي به باغ گل و ... با آهنگسازي پرويزياحقي خلق كرد.
 
وي بعد از انقلاب چندماهي رادرزندان بسربرد و با پرداخت مالياتي معادل سي هزارآزاد شد.
[IMG]http://*****************/4/1259750364.jpg[/IMG]
همسرسوم وي كه تاجركراوات بود عملا بيكارشد وبي مهري وي به حميرا روزبه روز بيشترشد. حميرا تااواسط سال 60 خورشيدي در ايران ماند وبدليل مزاحمت هاي فراوان درتهران به يكي ازشهرهاي شمالي نقل مكان كرد ولي بازازطرف عناصرتندرو مورد آزارواذيت قرار ميگرفت. لذا به ناچاربدون حمايت وبه تنهايي وبصورت ناشناس باگريم درقالب پيرزني زشت با دختردوساله اش بنام هنگام ازمرزپاكستان ازايران خارج شد وازآنجا به اسپانيا وبعد به كاستاريكا رفت ودر آنجا دچارافسردگي شديد شد.
[IMG]http://*****************/4/1259787950.jpg[/IMG]

درحاليكه شوهرش بدون توجه به همسروفرزند به آمريكامهاجرت كرده بود حميرا با كمك همسرپسرعمويش هماميرافشار به كاليفرنيا مهاجرت وباحمايت احمد مسعود كارهنري خودراازسرگرفت. درسال 1378 تومورمغزي دچارشدكه به صورت معجزه آسايي از اطاق عمل نجات يافت. اوهم اكنون درشهرلوس آنجلس زندگي ميكند.

نوع صدا و سبک موسیقایی

صدای ایشان دارای قابلیت سوپرانو را دارد که از نوع کمیاب ترین صداها می باشد. با تکیه بر نظر اساتید اهل فن حمیرا از محدود هنرمندانی ست که یک شبه ره صد ساله را پیموده است و با ارائه یک اثر با نام صبرم عطا کن تمامی هنرمندان شهرت یافته پیش از خود همچون عصمت باقرپور مشهور به دلکش و اشرف السادات مرتضوی مشهور به مرضیه و خاطره پروانه و هنگامه اخوان و پریسا را در سایه قرار داده و سبک نوی در موسیقی سنتی ایران که بعدها توسط اساتید موسیقی اصیل به نام حمیرایسم مشهور شد را در موسیقی کلاسیک رو به افول دهه چهل خورشیدی پایه گذاری کندو طراوت و تازگی خاصی به موسیقی سنتی ایران ببخشدو مهم‌تر از آن توانسته اند در طول چهل سال فعالیت هنری همیشه در اوج بمانند و جز چند سوپراستار مطرح موسیقی ایران باشند .

آهنگسازان

برخی از آهنگسازان نامی که با وی همکاری نموده اند عبارت‌اند از: استاد علی تجویدی - استاد پرویز یاحقی - استاد اسدالله ملک - استاد کامل علی پور - استاد محمد حیدری - استاد محمدجلیل عندلیبی - حسن شماعی زاده - بابک رادمنش - کاظم رزازان - صادق نوجوکی - استاد فضل الله توکل - استاد انوشیروان روحانی.
ترانه سرایان و شاعران آثار
حافظ - مولوی - بابا طاهر عریان - استاد رهی معیری - استاد بیژن ترقی - هما میرافشار - لیلا کسری مشهور به هدیه - جلیلی بیدار - عماد خراسانی - کمال خجند - گلچین معانی - معینی کرمانشاهی
لیست آثارکلاسیک ماندگار
(استاد تجویدی : صبرم عطا کن ، سرگردان ، پشیمانم ، بادلم مهربان شو، دنبال دل ، دیگر چه خواهی، شهنشاها، وقتی که عشق میاد، بازم آفتابی میشه ، دور از دیار ) به یاد روح انگیز . بگو چه بگویم . . مرانفریبی . هدیه عشق - بهار نورسیده بهار عشق من - محبت - ساز خاموش - دل خونه - محمد - درویشان - از دست عشق- بی وفایی - الهی بمیری --به خاطر تو - آهنگ محبت - می عاشقانه - گلهای تازه شماره 145 با هم خوانی استاد محمودی خوانساری. و...



لیست آثار ماندگار پاپ

دریا کنار - پیرت بسوزه عاشقی - سرگردان - ده بهار - بی قرار - شمال - کوچ - امید - اینه دنیا - عالم عشق -هم زبونم باش - مسافر غریبه - ای دادبیداد - چوبکاری -در جستجو -

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:1 توسط سجاد صائميان|

شاه ماهي موسيقي ايران بي شك كسي جز گوگوش نيست كسي كه به خاطر سكوت بيست و دو ساله اش مورد توجه همگان بويژه هنرمندان و نويسندگان بوده و علاوه بر نوشتن كتابهايي در مورد او و زندگيش و ساختن فيلم، بسياري از ترانه هاي او نيز بازسازي شده و توسط خوانندگان زيادي مجددا اجرا شده است مثل ابي، مارتيك، هاتف، نوش آفرين، شهرزاد سپانلو و... حتي « گنايا كوبي » خواننده سوئدي نيز ترانه « صداي پا » را به فارسي اجرا كرده است و شهبال شب پره براي « گروه سيلوت » ترانه اي با نام « پلي به گذشته ها » در مورد گوگوش ساخته است. همه اين توجهات مرهون شناختي است كه در طول سالهاي سكوت، ديگران نسبت به گوگوش و كارهاي او پيدا كرده اند.

"فائقه آتشين" ملقب به گوگوش در ۱۸ بهمن ۱۳۲۹ در خيابان سرچشمه تهران از پدر و مادر آذربايجاني كه از مهاجران آذربايجان شوروي سابق بودند متولد شد. نام فائقه را بر وزن نام مادرش فائزه براي او انتخاب كردند. در سن دو سالگي پدر و مادرش از هم جدا شدند. گوگوش يك برادر تني كوچكتر داشت كه در سن ۲۴ سالگي براثر رماتيسم قلبي درگذشت و سه برادر ناتني از پدرش و يك برادر و يك خواهر ناتني از مادرش كه بعد از جدايي با يك مرد كليمي ازدواج كرده بود، دارد. در همسايگي آنها يك خانواده ارمني زندگي مي كردند كه او را از كودكي با نام گوگوش صدا مي زدند و با اينكه گوگوش معمولا اسم مرد ارمني است اما اين اسم براي هميشه ماندگار شد و بعدها كه او كار هنري را شروع كرد همين اسم را روي خودش گذاشت. پدر او صابر آتشين در كار نمايش بود و در آن سالها در سقاخانه ها برنامه اجرا مي كرد در سالهاي كودكي گوگوش همراه پدرش به محل كار او مي رفت و تا سه سالگي همكار پدرش در عمليات آكروباتيك روي صحنه بود و در سه سالگي با شيرين زباني و استعداد زياد نشان داد كه چگونه مي تواند كار آوازه خوانان و رقصندگان حرفه اي را تقليد كند و كم كم در برنامه هاي پدرش نقش اصلي را پيدا كرد و دو برابر پدرش دستمزد مي گرفت. گوگوش در سن ۸ سالگي كار خوانندگي را در برنامه هاي صبح جمعه راديو ايران شروع كرد. پس از آن در سنين نوجواني شروع به اجراي برنامه در كاباره هاي بزرگ تهران كرد. اولين كاري كه به طور مستقل اجرا كرد ترانه قصه وفا ساخته پرويز مقصدي بود. در اوخر دهه ۵۰ همراه با گسترش استفاده از تلويزيون و برنامه هاي موسيقي و رقص، اين دستگاه ارتباطي جديد فضاي جديدي براي هنرنمايي هاي گوگوش به وجود آورد و او از اين طريق توانست به مشهورترين خواننده آن دوران تبديل شود. دامنه شهرت گوگوش و محبوبيت او خيلي سريع از مرزهاي ايران فراتر رفت و دركشورهاي فارسي زبان ديگر مثل افغانستان و تاجيكستان محبوبيت زيادي پيدا كرد. براي خيلي از علاقمندان و مردم در اين كشورها گوگوش يكي از برجسته ترين سمبل هاي هنر ايراني و هنرمندي بود كه راه را براي شناسايي ديگران بازكرد. در دوران پربار اما كوتاه فعاليت هاي حرفه اي گوگوش درعرصه موسيقي پاپ در ايران، او با ترانه سرايان و آهنگسازان متعددي همكاري كرده است، كه اكثر آنها شايد بهترين آثار خود را به زبان گوگوش و با كمك خلاقيت و توانايي هاي ويژه او توانستند به آهنگ هاي به يادماندني تبديل كنند. واروژان ، پرويزمقصدي، جهانبخش پازوكي، حسن شمائي زاده، شهيارقنبري و ايرج جنتي عطائي هر يك دوره اي كوتاه يا بلند اما بسيار موفق از همكاري با گوگوش را تجربه كرده اند. از يادگارهاي گوگوش براي دختران ايراني شلوار پسرانه و موي كوتاه پسرانه معروف به موي گوگوشي بود. گوگوش بعد از انقلاب ازصحنه هنر دور شد و با وجود همه فشارها و شايعات از ايران خارج نشد و حتي يك بار نيز كه براي ديدن فرزندش كامبيز قرباني از ايران خارج شده بود مجددا به ايران بازگشت تا اينكه در سال ۱۳۷۹ بعد از ۲۲ سال سكوت، اولين كنسرت خود را در ترنتوي كانادا به روي صحنه برد و با آلبوم زرتشت شعري از نصرت فرزانه و آهنگي از خود گوگوش و گيتار بابك اميني به عالم هنر بازگشت. 

از ترانه هاي ماندگار گوگوش مي توان به ترانه هاي مخلوق، پل، باور كن، كوير، پيش كش، فاصله، غريب آشنا، خوابم يا بيدارم و... اشاره نمود.


دربچه گي گوگوش بابچه اي ازيك خانواده ارمني بازي مي كرد كه اورا گوگوش صدا ميكرد.بااينكه درميان ارمنيها گوگوش نام مرداست،براي فائقه هميشه ماندگارشدواو نيز ازاين نام خوشش آمد.
پدرگوگوش - صابر اهل سراب تبريزاست.
گوگوش از سه سالگي خواندن را شروع كرد.

اولين ازدواج گوگوش با محمودقرباني برادر احمدقرباني صاحب كاباره ميامي تهران.اين ازدواج به جدايي انجاميد حاصل آن كامبيز يگانه فرزنداست.



پس از فيلم همسفر،بهروزوثوقي وگوگوش ازدواج كردند.كه 14 ماه بيشترطول نكشيد.
ليلافروهر،نوشافرين،نازي افشار از جمله چهره هايي بودند كه كاباره دارها براي شكستن شهرت گوگوش بكارگرفته شدند.
در سال 1971 در جشنواره كن براي انتخاب بهترين خواننده سال از ميان آوازخوانان جوان و آنهايي كه به تازگي صفحاتشان به بازار اروپاوآمريكا عرضه ميشوددر ميان 50 خواننده ي جوان بهترين خواننده ي جوان 1971 برگزيده شد.
اكثرآهنگهاي جاودانه ي گوگوش راهنرمندمعروف ايراني حسن شماعي زاده آفريده است.ونوار غريبه آشنا تمامي 13 آهنگ آنرا شماعي زاده ساخته است.
شهيارقنبري نيز از 18 سالگي با گوگوش همكاري داشته و ترانه سرايي ميكرداومجموعا 25 ترانه برای گوگوش سروده(به گفته ي خود شهيارقنبري)


22 سال سکوت اسطوره ی بهترین خواننده ی زن ایرانی را کامل کرد و برای همیشه در موسیقی ایران جاودانه شد

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 20:0 توسط سجاد صائميان|

استاد داریوش اقبالی 15 بهمن 1329 (4 فوریه 1951) در تهران به دنیا آمد پدرش محمود از ملاکان آذربایجان بود . وی دوران کودکیش را در شهر میانه، زادگاه پدر و مادرش گذراند و اولین بار صحنه را در 9 سالگی، در مدرسه شهر آرا به مناسبت جشنی تجربه کرد .
داریوش تحصیلات راهنمایی را در مدرسه فارابی کرج گذراند . یکی از معلمانش که آذری زبان بود، برنامه هایی در سالن های ورزشی ترتیب می داد که داریوش در آن سالن ها ایفای نقش می کرد مدتی بعد داریوش به تهران آمد و در دبیرستان مدائن تحصیلاتش را ادامه داد، چندی نگذشت که به خاطر انشای خیلی صادقانه اش از مدرسه اخراج شد . بعد این موضوع به دبیرستان آزادگان نارمک رفت . داریوش 2 سال از تحصیلاتش را در دبیرستان شاپور شهر سنندج گذراند و هنوز هم یادگاری داریوش بر روی یکی از درخت های سنندج موجود است بعد از اتمام درس، کارخوانندگی را به صورت حرفه ای آغاز کرد اولین ترانه ای داریوش که در 17 سالگی اجرا شد ترانه پیمان شکسته بود که ساخته خود داریوش و شعر زیبای علی گزرسه بود، درسال 1349 زمانیکه داریوش 19 ساله شد به طور رسمی کار خوانندگی را با ترانه همیشه جاوید به من نگو دوست دارم آغاز کرد مساله ای که همیشه داریوش را در کنسرت هایش رنج می داد، رفتار پلیس ها و بادی گاردهای برگزار کننده کنسرت ها با هوادارانش بود که این بی مهری ها باعث شده بود تا عشق حاکم بر سالن های کنسرت داریوش کم رنگ شود .
داریوش توسط آقای حسن خیاط باشی راهی تلویزیون شد و با آقای فرشید رمزی که در آن زمان کارگردان تلویزیون بود شروع به همکاری کرد . از آنجایی که در آن زمان مملکت پارتی بازی بود، داریوش را به خاطر یه سری مسائل از تلویزیون اخراج کردند، در آن موقع شاید تنها یکی دو آهنگ از داریوش پخش شده بود . بعد از آن با ایرج جنتی عطائی آشنا شد و با او به راهش ادامه داد . بعد از ایرج با هنرمندانی چون حسن شماعی زاده (آهنگساز چشم من، دستای تو و ...) ،بابک بیات (آهنگسازخونه ،بن بست و ...)، بابک افشار ( آهنگساز آلبوم نفرین نامه ) و اردلان سرفراز کار خویش را ادامه داد . داریوش با کیوان و افشین گروه شش و هشت را تشکیل دادند، ترانه های (شیطنت، چه خوبه آدم همیشه و یاد اون روزهای شاد) مربوط به این گروه می باشد .
داریوش در سال 1351 زمانی که 22 ساله بود به خاطر خوندن ترانه های (بوی گندم، بن بست، جنگل، علی کنکوری و خونه) باعث بر انگیخته شدن خشم نظام شاهنشاهی شد و به زندان قصر افتاد ساواک برای مدتی بدجوری پاپیچش شد و در سن 23 سالگی دوباره به زندان اوین افتاد برای داریوش قابل قبول نبود که به خاطر یک سری آهنگ و ترانه باید مورد باز پرسی قرار گیرد . داریوش به خاطر خوندن این ترانه ها 2 سال و 2 ماه در زندان بود که 6 ماه را در سلول انفرادی سپری کرد .
داریوش علت محبوبیت خود را چنین بیان میکند : سعی کردم خودم باشم، صادق باشم، سعی کردم با مردم رو راست باشم، و این همان رازی است که می تواند هرکس را در قلب های مردم جای دهد .
پاشیدن اسید روی داریوش هنرمند محبوب ایران : مدتی تیتر اصلی روزنامه ها و مجلات شده بود داریوش در این باره چنین می گوید یادمه روی صحنه بودم و داشتم ترانه ی نفرین نامه رو می خوندم که یک دفعه احساس کردم که صورتم گرم شده بعد که متوجه شدم دیدم زنی با یک لیوان آبجو خوری روی صورتم اسید پاشیده خوشبختانه در مجاورت با هوا خاصیت اسید کم شده و آسیب جدی بر من وارد نشد، نمی دونم این عشق بود، نفرت بود، چی بود که این زن رو مجبور به این کار کرد .
در کارنامه هنری 36 ساله او بیش از 200 ترانه ثبت شده و ایفای نقش در 2 فیلم یاران و فریاد زیر آب تجربه سینمایی او می باشد . جهان عرب با سبک غنی او آشناست، از این رو جایزه افتخاری فستیوال ویدیو کلیپ در بحرین به او اهدا گردید. داریوش در شب مراسم از صلح و آزادی و امنیت در کشورهای منطقه، مخصوصاً وطنش، پیام داد با این آرزو که مستبدین و دیکتاتورها از تاریخ پند بگیرند.
سال 2000 سال رویش داریوش : داریوش کارش را ادامه داد تا اینکه از 2000 گفت سال 2000 سالی که همه از همهمه های یکی شدن به من شدن روی می آوردند . ترانه سال 2000 که در آن زمان برای مردم غیر باور و همه زیر لب می گفتند: داریوش از چه میگوید...؟ از سقوط، از فرار، از شکفتن فلز آری غیر باور بود در زمانی که اوج محبت بود از سال 2000 بگویی، آری به شب های پر از قصه رسیدیم به سال 2000 وقتی که سال میلادی داشت ورق می خورد، بودند کسانی که ترانه 2000 را زمزمه میکردند آن لحظه بر داریوش چه گذشت ...؟ اما بر خلاف تصور سال2000میلادی برای داریوش شروعی دوباره بود، بهتر بگویم تولدی دوباره داریوش در این سال توانست از دست اعتیاد خلاص شود، بیماری که چندین سال دامن گیر او بود اعتیاد بیماری که امروزه دامن گیر جامعه ما شده، در مورد اعتیاد سخن گفتن زیاد است از سال 2000 داریوش دامنه ی فعالیت خود را وسیع تر نموده و به حمایت از هموطنان دردمندش، که از بیماری اعتیاد رنج می بردند، سازمان مرکز بهبودی ایرانیان را، همراه یاران دیگرش تأسیس نمو د. با پایه گذاری بنیاد آینه و عضویت در سازمان عفو بین الملل، فعالیت های اجتماعی او گسترده تر گردید . او در این راستا می کوشد تا با پیام بهبودی و ارائه آگاهی، پیشگیریی و مبارزه با همه آسیب های اجتماعی، بخصوص بیماری اعتیاد، فضایی سالم برای هموطنان در آتش نشسته سرزمینش بوجود آورد . اما هنر مندانی چون اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطائی، فرید زولاند و ... از داریوش گفته اند که شنیدن حرفهای آنان خالی از لطف نیست .
داریوش از زبان اردلان سرفراز : در مورد داریوش من یک کتاب 35 ساله میدونم، ولی مختصر می کنم حرفم را جدای کیفیت های تکنیکی صدای داریوش که باید اساتید موسیقی در موردش سخن بگویند، در مورد داریوش فقط این را می توانم بگویم که داریوش صدای زخمیه سرزمین ماست . داریوش صدایی بوده که در طول 35 سال پا به پا و همگام ترانه ی متعهد و بیدار ایران قدم برداشته و به قول دوست شاعرم، آقای فرهاد شیوانی (به صدایی می خواهم برسم که گلویش نی خونین شکایت باشد) که داریوش آن صدایی است که به اعتقاد من و دیگر همکارانم که نقشی در ترانه بیدار و ترانه متعهد و ترانه مولف دارند در سرزمین من بار عاطفی این ترانه ها را داریوش به بهترین وجه به دوش کشیده و به مردمی که مخاطبین اصلی هر هنر متعهد هستند رسانده و به سعادت کارهای داریوش یک به یک اگر مرور کنیم در کنار ما پای مردانه ایستاده و این از نظرکیفیت های یک صدای متعهد . در انتها می خواستم بگویم که داریوش واقعیت ترانه راستین و متعهد و ترانه بیدار ایران هست، از آغاز تا به امروز، ترانه ی ماندنی یعنی آیینه ی رو در روی اجتماع و سرزمین من، نشانگر تمام کمی و کاستیها .
داریوش از زبان فرید زولاند : من افتخار این را دارم که در حدود 35 سال است با داریوش کار می کنم و در طی این مدت بهترین کارهای خود را که البته با صدای داریوش و اشعار زخم دار آقایان اردلان سرفراز، ایرج جنتی عطائی و شهیار قنبری می باشد را ساخته ام . داریوش به نظر من کسی هست که اعتبار مو سیقی ماست، اعتبار ترانه هست، ترانه بیدار، داریوش کسی هست که با صداش حقیقت را به رخ می کشد، درد او درد مردم هست و درد ترانه سرا و آهنگساز را خوب می داند و به صورت درست و به صورتی که لازمه به مردم ارائه میدهد . داریوش کسی هست که ترانه را از صورت گل و بلبل و از صورت کوچه و بازاری به صورت جدی و اجتماعی در می آورد و مسائل اجتماعی و سیاسی را بیان می کند و داریوش به نظر من بهترین پیام دهنده ترانه است. و من خودم از نظر احساسی و کاری وقتی که برای داریوش کار می کنم، صدای او، رفاقت او، صداقت او، در وجود و احساس من وجود داره و صداش در گوشم می خونه و برایش آهنگی رو می سازم که در وجود من به وسیله ی صدای او نواخته می شود و این را هم می دونم که این پیام به طور صحیح به دست مردم و گوش مردم می رسه .
اما مسئله ای که همه را حیرت زده کرد درخشش داریوش در سینماست، داریوش با بازی در دو فیلم فریاد زیر آب و یاران توانست در دنیای هنرپیشگی نیز خود را محک بزند آن هم چه محکی...! در فیلم فریاد زیر آب که شاید بتوانم بگویم بارها و بارها این فیلم را دیده ام ولی هر بار دیدن آن تازگی خاصی برای من داشته و توانسته است ارتباط جدیدتری با من برقرار کند نیازی به خلاصه گویی داستان فیلم نیست چون می دانم برای یک بار هم که شده، این فیلم ها را دیده اید و می توانم حدس بزنم که پرده به پرده ی این فیلم را حفظ هستید. اما مسئله ای که به واقعیت گرایی فیلم کمک می کند تطبیقی از دنیای امروزی و دنیای لیلی و مجنونی سناریو است که در این فیلم دردهای جامعه به کنار رفته و عشق به میان می آید . داریوش علاوه بر ایفای نقش در این دو فیلم در بسیاری از فیلم ها با صدای خود توانسته است به فروش بیشتر آن فیلم کمک کند، که باز هم هنر داریوش است که من و تو را به پای گیشه بلیط فروشی می کشاند .
موسیقی داریوش یادآور این امید و نوید است که با پشتکار، عشق، ایمان، و با یک هدف والا میتوان وطن را دوباره ساخت، اگر چه با خشت جان خویش .

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 19:58 توسط سجاد صائميان|

آغاسی که متولد سال ١٣١٨ بود به سبب فقر و ناداری نه مدرسه را تمام کرد و نه امکان يافت در کلاس‌های آموزش موسيقی شرکت کند.او که استعداد خوانندگی خود را سرخود و بی استاد پرورش داده بود ابتدا در مراسم و جشن‌های مردم می‌خواند. بعدتر اما ، با آمدن به تهران در سال ١٣٤٨، با ترانه‌هايی مانند " مرو با ديگري" و " بت پرست" به نامی آشنا در عرصه فرهنگ عامه پسند ايران بدل شد و با ترانه‌های "آمنه" و "لب کارون" به شهرتی بی مثال رسيد. 
از برجستگی‌ها و تمايز کار آغاسی بود که با هنرش به ورای مرزها و محدوده‌های لاله زار پانهاد و صدايش مسئولان وقت راديو را نيز متقاعد کرد که آن را برای لذت شمار هر چه بيشتری از مردم با امواج راديو به دورافتاده ترين نقاط کشور بفرستند.
اگرچه در سال‌های منتهی به انقلاب آغاسی اوج شهرت و آوازه خود را پشت سر گذاشته بود، اما همچنان می‌خواند و صدايش کماکان هوادارن چشمگيری داشت. با انقلاب اسلامی و رخوت و ممنوعيت‌هايی که در همه عرصه‌های فعاليت فرهنگی و از جمله در کار ترانه خوانان عامه پسند پديد آمد، آغاسی نيز تمام و کمال از فعاليت بازماند و تنها به کار رستوان داری در کرج مشغول شد. او در دهه گذشته با سفرهايی به خارج و اجرای چند کنسرت مشتاقان قديمی صدايش را به خاطره‌های سال‌های چهل و پنجاه برد. در خود ايران نيز او 1382 برای اولين بار پس از انقلاب اجازه يافت که دوباره در لاله زار کنسرتی برگزار کند. استقبال از اين کنسرت به حدی بود که لاله زار يکسره تعطيل شد و مقامات را از اين که صدای آغاسی با اين همه استقبال ضررو زيانی متوجه آيين و و ارزش‌های ايدئولوژيک حاکم بکند به نگرانی انداخت . اين چنين بود که آغاسی مجبور شد دوباره از اجرای برنامه در لاله زار درگذرد.
با اين همه در اين هفته‌های اخير که تا حدودی در وضع جسمانی آغاسی بهبودی حاصل شده بود يکی دوبار در ميان سالمندان مستقر در جاده حصار مهرشهر کرج و نيز در ميان معلولان مجمتع توان بخشی جاده لشکرک حضور يافت و با اجرای برنامه ساعاتی موجبات شادی و نشاط آنها را فراهم آورد.



سال ۱۳۴۸ به تهران آمد و کار هنری خود را با مشوقش استاد ناصر تبریزی آغاز کرد . او با ترانه های «دل شده یه کاسه ی خون» [با آهنگسازی ناصر تبریزی و ترانه ی بامداد جویباری] و «شده ام بت پرست تو » [با آهنگسازی محسن عرب و ترانه ی بامداد جویباری ] خود را با ایرانیان آشنا کرد و از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب کشور با صدای او و ترانه ی«لب کارون» پایکوبی کردند.آغاسی دارای بیش از ۱۸۰ ترانه می باشد. امپراتوری آغاسی با پرچمی سفید و حنجره ای بی همتا که ویژه ی خوانندگان جنوب ایران است ، آغاز شد و هرگز به پایان نرسید .

وقتی به دنیا آمد، روی شناسنامه اش نوشتند "نعمت ا... آزموده" ، آنگاه که به 17 سالگی رسید، به خاطر شغل اش، نعمت نفتی خوانده می شد و چون به میانسالی رسید، دیگر همه او را "آغاسی" می شناختند. دست آخر هم سنگ مزارش دو اسمی از آب درآمد، ابتدا آغاسی و بعد نعمت ا... آزموده.

پدر اصفهانی و مادر دزفولی در اهواز به هم می رسند و او به همراه دو برادر و دو خواهرش در این شهر قد می کشد. برادر بزرگ تر در محله کوت عبدا... معلم بود ولی نعمت در نقطه مقابل او، از نعمت سواد محروم. می گفت: برادرم برای هر مشق 5 ریال جایزه می داد تا من باسواد شوم ولی علاقه نداشتم. دست آخر هم با اصرار و اجبار تا کلاس دوم آن زمان بیشتر نخواندم.

پس از انقلاب 1357 بیشتر خوانندگان عامه پسند که به لاله زاری هم معروف بودند، راهی دیار غرب شدند و کم کم جریان موسیقی لس آنجلسی را پایه ریزی کردند. بی گمان برای آغاسی شانس زیادی وجود داشت تا در آنجا هم کم و بیش مانند گذشته به فعالیت ادامه دهد ولی نرفت و سکوت اینجا را به غزلخوانی آنجا ترجیح داد. اما چرا؟ بقیه را از زبان خودش بشنوید.




جریان موسیقی مردم پسند ایرانی که پیش از انقلاب با چهره هایی چون آغاسی، داوود مقامی، جمال وفایی، ایرج و دیگران دنبال می شد، اگر متناسب با شرایط زمانه پیش می آمد، امروزه می توانستیم آن را موسیقی پاپ ایرانی عنوان کنیم. یعنی چیزی که هم شعر و هم آهنگ اش، به طور کلی بر اساس زیبایی شناسی فرهنگ ایرانی استوار شده است. نه اینکه مثل الان چند خط شعر دم دستی و گاه درست و حسابی به زبان فارسی را با یک موسیقی سرتاسر بیگانه با فرهنگ موسیقی ایرانی قاطی کنیم و اسم اش را بگذاریم موسیقی پاپ! و آنوقت این پرسش برایمان پیش بیاید که منظور از پاپ، کدام جماعت ایرانی است، فرنگ رفته یا خاک وطن خورده؟ وقتی از فعالیت امثال آغاسی در دوران پس از انقلاب جلوگیری کردیم، آنچه در دهه دوم و سوم انقلاب نصیب مان شد یک موجود حرامزاده به نام موسیقی پاپ بود که از هم آغوشی موسیقی های غیر ایرانی با شعر و ترانه فارسی پدید آمده بود. می توان گفت جریان موسیقی عامه پسند ایرانی با مرگ آغاسی، عملاً به خاک سپرده شد. امروز اگر در محافل هنری داخل و خارج کشور با افتخار از میراثی به نام موسیقی دستگاهی ایران یاد می کنیم، وقتی نوبت موسیقی مردم پسند ایرانی می شود، به ناچار سرمان را پایین می اندازیم. زیرا به غیر از نمونه های دست مالی شده موسیقی پاپ غربی، چیزی برای عرضه وجود ندارد!؟

نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:,ساعت 19:56 توسط سجاد صائميان|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->

 Design By : Pichak